کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا
 
قالب وبلاگ

عالم همه محو گل رخسار حسین است ، ذرات جهان درعجب از کار حسین است . دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش ، یعنی که خدای تو عزادار حسین است


برچسب‌ها:
[ جمعه 26 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:2 ] [ amir ] [ ]

 

کمک به اندازه معرفت فقیر

 

 

روزى امام حسین علیه السلام در گوشه اى از مسجد پیامبر صلى اللّه علیه و آله نشسته بود. مردى عرب نزد او آمد و گفت : یابن رسول اللّه من باید یک دیه کامل بپردازم و توان اداى آن را ندارم . نزد خودم مى روم و از کریمترین مردم درخواست مى کنم و کسى را کریمترین مردم درخواست مى کنم و کسى را کمتر از اهلبیت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله نمى شناسم .

 

امام حسین علیه السلام فرمود: اى برادر عرب من سه سوال مى کنم اگر یکى از آنها راجواب دادى یک سوم بدهى تو را مى پردازم و اگر دو مساءله را پاسخ دادى دوثلث آن را ادا مى کنم و اگر هر سه سوال را جواب دادى تمام بدهى تو را مى پردازم .

 

مردعرب گفت : یابن رسول اللّه آیامانند شما از مانند من (که عربى جاهل و بى سواد هستم ) سوال مى کند؟ شما که اهل علم و شرف و بزرگى هستید؟

 

امام حسین علیه السلام فرمود: بله شنیدم که جدم رسول اللّه خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: (المعروف بقدر المعروفه ) (به اندازه معرفت احسان شود.)

 

مرد عرب گفت : هر چه مى خواهید سوال کنید اگر دانستم جواب مى دهى و اگر ندانستم از شما مى آموزم . (و لاقوه الاباللّه ) چ

 

امام علیه السلام پرسید: (اى الاعمال افضل ) (کدام اعمال بهترند؟)

 

جواب دادن (الایمان باللّه ) (ایمان به خدا)

 

حضرت پرسید: (فما النتجاه من المهلکه ) (راه نجات از مهلکه کدام است ؟)

 

پسخ داد: (الثقه باللّه ) (اعتماد و توکل بر خداوند.
امام علیه السلام سوال کرد: (فمایزین الرجل ) (چه چیزى به مرد زینت مى بخشد؟)
مرد عزب جواب داد: (علم معه حلم ) (توکل توام با بردبارى )
حضزت فرمود: اگر علم وحلم نداشت چه چیزى او را زینت مى دهد؟مرد عرب : (فقر معه مروه ) (مال همراه بامروت )
 

امام علیه السلام : اگر از فقر و صبر هم بر خوردار نبود چه ؟

 

مرد عرب : ( صاعقه تنزل من السماء و تحرفه فانه اهل لذلک )( صاعقه اى از آسمان پائین آید واو را آتش زند که مستحق چنین عذابى است ) امام علیه السلام خندید و کیسه اى را که در آن هزار دینار زر سرخ بود به او داد و انگشترى را که دویست درهم ارزش داشت به او بخشید و فرمود: طلاها را به طلبکارانت بپرداز و پول انگشتر را صرف مخارج زندگى نما.

 

مرد عرب آنها را برداشت و گفت :( اللّه اعلم حیث یجعل رسالته ) یعنى : یعنى خداوند بهتر مى داند مه رسالتش را رد مجا قرار دهد.


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, ] [ 13:2 ] [ amir ] [ ]

پیشینه مبارزه حق و باطل به تاریخ پیدایش انسان بر مى گردد؛ زیرا این تقابل ازهمان پیدایش انسان ها آغازشد: یک سو ستم ها، حق کشى ها و جنایت ها به نمایش گذاشته شده اند و در سوى دیگر عدالت، حق و انسانیت ظهور نموده اند. پرچمداران بدى ها رهبران ستمگر و قانون شکن بوده اند که به عدالت کشى کمر همت بسته و در راه رسیدن به منافع و قدرت، از هیچ جنایتى دریغ نمى کردند. در سوى دیگر طلایه داران خوبى ها رهبران الهى بوده و دو جبهه حق و باطل همیشه درتقابل و مبارزه بوده اند. جملات: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» نشان دهنده پیوستگى و تداوم جبهه درگیرى حق و باطل در همه زمان ها و مکان ها است. در حادثه کربلا بار دیگر مبارزه حق و باطل تکرار شد و امام حسین(ع) به منظور دفاع از دین، آزادى و عدالت قیام نمود و همه خوبى ها را به نمایش گذاشته و قیام او نماد همه زیبایى ها است. در آن سوى حادثه یزید و یزیدیان قرار دارند که همه زشتى ها و بدى ها به نمایش گذاشتند. امام حسین(ع) در برابر بیعت خواستن یزید فرمود: «ناپاک ناپاک زاده مرا بین دو چیز: شمشیر و ذلت مخیّر نموده است، امّا ذلّت از ما دور است».1 امام حسین(ع) در جاى دیگر از درگیرى حق و باطل سخن به میان آورده و به دفاع از حق گرایى و باطل زدایى پرداخت: «ألا ترون إلى الحق لا یعمل به و إلى الباطل لا یتناهى عنه...».2 یکی از پیام های قیام امام حسین (علیه السلام) این است که مبارزه حق و باطل اختصاص به زمان و مکان خاصی نداشته و هر گاه حق و آزادی و دین در خطر باشند باید قیام نمود،بر این اساس در هر زمانى که آزادى خواهان در برابر آزادى ستیزان قرار مى گیرند و شعار «کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا» تکرار مى شود. از این رو امام راحل فرمود: «این کلمة «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» یک کلمه بزرگى است... همه روز باید ملّت ما این معنا را داشته باشد که امروز، روز عاشورا است و ما باید مقابل ظلم بایستیم ... قضیّه کربلا منحصر به یک جمعیت هفتاد و چند نفرى و یک سرزمین کربلا نبوده، همة زمین ها باید این نقش را ایفا کنند».3. هم چنین امام خمینی(س) در شکل گیرى قیام و هشت سال دفاع مقدس از قیام عاشورا الهام گرفته، هر روز را عاشورا خواند: « امروز روز عاشوراى حسینى است. امروز ایران کربلا است. حسینیان آماده باشید».4 امام قیام علیه رژیم شاه را نیز تقابل حق وباطل خواند وایران را کربلا وروزهای قیام را روز عاشورا دانست: «هفده شهریور، مکرّر عاشورا و میدان شهدا مکرّر کربلا و شهداى ما مکرّر شهداى کربلا و مخالفان ما مکرّر یزید و وابستگان او هستند».5 امروزه قیام مردم فلسطین علیه اسرائیل نیز نمادی لز تقابل حق و باطل است. یکى از پژوهشگران مى نویسد: «ما یقین داریم که اگر حسین(ع) در زمان ما بود، از قدس ، جنوب لبنان و بیشتر مناطق اسلامی، کربلاى دومى مى ساخت و همان موضعى را مى گرفت که در برابر معاویه و یزید ایستاد...».


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:, ] [ 19:17 ] [ amir ] [ ]

 

 

نون حلال پدرم   شد دعای مادرم   نوکر تو باشم

همیشه توی روضه ها   عطر سیب کربلا   رو دلم میپاشم

پرچم مشکی و علم   عکس زیبای حرم  دخیل دعامه

تا که نشونم بکنی  غرق خونم بکنی  قلب زهرا جاشم

قلب زهرا مقصد نگاته   اشک روضه  مرحم لباته   ساق عرش ایوون طلاته

**************************

دلم تو روضه ی حسین   میره بین الحرمین   میشه کربلایی

پر میزنه دور حرم  زیر سایه ی علم مست میشه خدایی

سقا خونه میدون مشک  با چشایی پر از اشک   روضه میشه برپا

یه علقمه یه قتله گاه واسه من یه سرپناه   ایوون طلایی

آرزومه کربلا خاک بشم  مثل زهیر عاقبت پاک بشم  باتو ساکن افلاک بشم

***************************

راز و نیاز هر دله  یم غم رو ساحله    فاطمی تباره

جزر و مد ابروی او  هرجا گفتگوی او همتا نداره

نغمه ی دلربای لب   یل هاشمی نسب  خط امانه

یک نفره یه لشگره   شاگرد حیدره  شیره کاره زاره

بنفسی انت شان و مقامشه   مثل یک کوه پشت امامشه   به روی چشم فقط کلامشه


برچسب‌ها:
[ شنبه 20 مهر 1392برچسب:, ] [ 19:5 ] [ amir ] [ ]

.............

به اذن و مدد خالق یکتا
به اذن نبی الله
به اذن علی عالی اعلی
به اذن همه ی عشق ، خداوند حیا حضرت زهرا
به اذن حسن ، آقای کریمان دو دنیا
به اذن و مدد خون خدا صاحب دل ها
و با رخصت از مرد علمدار حرم حضرت سقا
و اقیانوس غم و درد و بلا زینب کبری
اگر غرق غم و ماتم و دردید
اگر مثل خزان خسته و زردید
اگر از در خورشید جدا مانده و سردید
اگر هر چه مفاتیح نوشته ست به لب زمزمه کردید
بدانید
دوای غمتان غیر غبار حرم کرب و بلا نیست نگردید

الا صلّ علی کرب و بلا میکده ی محترم دوست
قسم بر کرم دم به دم دوست
قسم بر علم و بیرق مشکی غم دوست
به افراشتگی ابدی علم دوست
قسم بر برکات قدم دوست
به چشمان تر و غرق نم دوست
به گیسوی پر از پیچ و خم دوست
که فرموده خداوند :
دل هر که پریشان حسین شد حرم اوست

قسم بر حرمی که به هوایش دل غمدیده اسیر است
به دربار کریمی که به پایش کرم و جود فقیر است
به آن گنبد و گلدسته که پیشش همه افلاک حقیر است
و از جاه و جلالش
سر کعبه به زیر است
به زهرا که به فرموده ی حق خیر کثیر است
به حیدر که شهنشاه غدیر است
نوشته به در عرش
حسین بن علی بن ابی طالب امیر است

امیری که همه معتکف خانه ی اویند
همه ریزه خور خوان کریمانه ی اویند
همه گریه کن درد غریبانه ی اویند
و سرمست ز یک جرعه ی پیمانه ی اویند
گدای در مردانه و شاهانه ی اویند
چو شمعی است که جانها همه پروانه ی اویند
حسین کیست که عالم همه دیوانه اویند؟


حسین کیست ؟ حسین بن علی دلبر دلخواه
حسین نور ، حسین شمس ، حسین ماه
حسین اشک ، حسین خون ، حسین آه
حسین بر سر افلاک زده خیمه و خرگاه
به عرش و به زمین و به زمان شاه
حسین معنی فخر و شرف و جاه
حسین ذکر شب و صبح و سحرگاه
حسین عشق و نزدیک ترین راه به الله

حسین ای نمک خلقت هر عصر و زمانه
توئی باعث خلق همه ی خلق
توئی اصل و همه جز تو بهانه
به هر جای دلم هست ز داغ تو نشانه
تو ارباب و رعیت منم آقا
کرم کن ز خزانه
به مسکین قدیمی درت باز بده خرج و اعانه
که آواره ی عشق تو شدم شهر به شهر ، خانه به خانه

من و داغ غم عشق تو و خون جگری ها
من و یاد تو و حال و هوای سحری ها
من و عقده ی پرواز
نجاتم بده ای دوست ز بی بال و پری ها
نگاهی کن عزیزم به دل پشت سری ها
تو عشق منی و خسته ام از دور و بری ها

و جا مانده ام از قافله ی همسفری ها
مرا دربدرم کن که می ارزد غمت آقا
به پریشانی و آوارگی و دربدری ها

پریشانم و حیرانم و با دیده ی گریان
سر راه تو نشستم که شوم دست به دامان
اگر قابل راه تو بود جان
فدای تو کنم حضرت سلطان
فدای تو ... نه ... قربان غلامان و محبان
نگاهم کن و خاکم کن و بر خاک بغلطان
قسم می دهمت شاه شهیدان
من خسته و نالان و رجز خوان
من حافظ قرآن
به علمدار رشیدت
« شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان
که بود صاحب عِلم و عَلَم و بیرق
و سیف و حشم و بار غم ، اندر
لقبش ماه بنی هاشم و عباس ابالفضل

که خون پیش قدم های شریف تو بریزم
ز دل ناله برآرم که عزیزم
الهی همه ایل و تبارم به فدایت
حسین جان همه ی دار و ندارم به فدایت
قسم می دهم ارباب خدا را
که مگذار به دل داغ طواف حرم کرب و بلا را...


برچسب‌ها:
[ جمعه 12 مهر 1392برچسب:, ] [ 20:29 ] [ amir ] [ ]

ضعیفعالی 

شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان، پسر مظهر یزدان ، که بدی صاحب طبل و علم و بیرق و سیف و حشم و با رقم و با رمق اندر لب او ماه بنی هاشم وعباس علمدار و سپهدار و جهانگیر و جهان بخش و دگر نایب و سفا. شه با وفا ابوالفضل، صاحب لوا اباالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.

 

*    *    *

دید کاندر حرم خسرو خوبان، شده بس ناله و افغان و پر از شیون طفلان، همه شان               سینه زنان، نوحه کنان، موی پریشان، دل بریان، سوی عباس شتابان، که عمو جان چه شود جرعه ی آبی برسانی به لب سوختگان، کز عطش آتش بگرفته گلوی ما. شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.

*    *    *

غضب آلود ز غیرت شد و عباس بشد موی تنش راست، زجا خواست، بخود گفت که عباس، تو اشجع به همه ناس، عجب از تو است که با این همه مردی و شجاعت، شود از صولت تو زهره ی شیر فلکی آب، عجب آسوده نشستی و روان شو بنما آب مهیا.

شه باوفا ابوالفضل،  صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.

*    *    *

پس علم کرد قد سرو دل آرا، به سرش تاج زمِغفِر که زدی طعنه به قیصر، به تنش کرده زره چشمه ی او تنگتر از چشم حسودان بد اختر، به کمر بست یکی تیغ مهندس به میان سرو، دو پیکر، به سردوش یک اسپر به مثل گنبد مینا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل،        معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.

*    *    *

پس ز اصطبل برون کرد، یکی توسن صرصر تک و ، فرخ رخ و طاووس دم و یال پر انبوه به پیکر چو یکی کوه، خط و خال چو آهو، که از شیهه ی او گوش فلک کر شد و رفتی به ثریا.

شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.

*    *    *

پس بیاویخت بدوش دگر خویش، یکی مشک چو مشکی که بدی خشک تر از لعل لب ماه مدینه، گل گلزار سکینه، به فغان گفت که یا بنت اخا، ناله مکن، ضجّه مزن، ز آنکه عموی تو نمرده روم الحال کنم بهر تو من آب مهیا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.

*    *    *

پور حیدر چو یکی مرغ سبک روح، مکان کرد روی عرشه ی زین، روح الامین، گفت که ای احسنت از آن مادر فرزانه، که آورد چو تو شیر دل و ناموری را که دو زانوش گذشتی ز سرو گوش فرس یکسره هی هی به تکاور زدی همچون علی عالی اعلی، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.

*    *    *

پس به تعجیل سوی شط فرات آمده، مانند سکندر، زپی آب حیات آمده، آن شیر غضنفر، نظری کرد بر آن آب، که چون اشکم ماهی بزدی موج بفرمود که ای آب، عجب موج زنی، لیک نداری خبر از تشنگی عترت طاها،  شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.

*    *    *

پس به تکبیر بزد نعره، همان شیر به جولان شد و در صحنه ی میدان شد و پاشید زهم لشکر کفار، یکی گفت که ای قوم گریزید که این است ابوالغزه، تُهَمتَن، لقبش ماه بنی هاشم و باشد  پسر حیدر صفدر، شده منسوب به سقا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.

*    *    *

از چه ای آب، عجب می روی، اما خبرت نیست، سکینه، گل گلزار مدینه، رخ مهش بفسرده، زعطش غش بنموده، آخر ای آب تویی مهریه فاطمه اما پسرش شد ز تو محروم، همان             سید مظلوم، الهی که گل آلود شوی، تا به ابد (شوقی) غمدیده از این غم شده دیوانه و شیدا، شه باوفا ابوالفضل، صاحب لوا ابوالفضل، معدن سخا ابوالفضل، نور هل اتی ابوالفضل.


برچسب‌ها:
[ جمعه 12 مهر 1392برچسب:, ] [ 20:25 ] [ amir ] [ ]

بسمه تعالی
بسم رب العشق اغاز سخن
السلام ای یوسف بی پیرهن
السلام ای سومین مولای من
ای تو هم مجنون و هم لیلای ما
 عشقت اتش میزند در سینه ها
با تو روشن می شود ائینه ها
شیر مادر باغمت آمیخته
در دل از روز تولد ریخته
ای عجین گردیده با جانم حسین (ع)
مینویسم از تو میخوانم حسین (ع)
قصه از عشق و جنون اغاز شد
از کنار شهر خون اغاز شد
......
خون و اتش موج میزد هر طرف
آمدند از راه -یاران – صف به صف
حماسهروی در روی هم امد خیر و شر
کربلا تکرار شد بار دگر
کربلا جاری است بر روی زمین
کل ارض کربلا یعنی همین
کربلا جاری است در طول زمان
کربلا یعنی نبردی جاودان
کربلا یعنی سرافرازی غرور
عزت و مردانگی ، عشق و شعور
کربلا یعنی عطش یعنی گذشت
کربلا فتح المبین ،والفجر هشت
......
ای برادرهای ایمانی سلام
با شمایم ، نور چشمان امام
یادتان هست آسمان دلتنگ بود
آری آری جنگ بود جنگ بود
بر دهان انگشت حیرت بود ، جنگ
ازمایشگاه غیرت بود ، جنگ
هر که در دل شور دیگر داشت ، رفت
عاشقی را خوب باور داشت ، رفت
رفت تا کاری ابوالفضلی (ع ) کند
رزم و پیکاری ابوالفضلی (ع) کند
بگذرد از .... ، بالاتر رود
بیشتر از پیش بالاتر رود
سیر از خود تا خدا دارد شهید
سر جدا پیکر جدا دارد شهید
آی مردم شور عاشوراست این
سوز و عشق و آی و واویلاست این
نبض عاشوراست در دست غدیر
ما همه سرمستیم ، سر مست غدیر
باز تکرار غدیری دیگر است
حیدر ما نیز شیری دیگر است
 یا علی (ع) مصداق جاء الحق شدیم
مست از ان باده مطلق شدیم
یا علی (ع) ما فتح خیبر داشتیم
فتنه را از پیش رو برداشتیم
....
را حق همواره راهی ایمن است
هر کجا خورشید باشد روشن است
استخوان در چشم و خاری در گلوست
فتنه های دیگری در پیش روست
عده ای از حال خود غافل شدند
از کمینگاه  اُحد غافل شدند
بر غنیمت ها که چنگ انداختند
باختند این امتحان را باختند
لاجرم ان جاده دست انداز شد
یک مسیر انحرافی باز شد
یک طرف نیرنگ و عمر وعاص ها
 یک طرف اما سکوت خاص ها
هر دو بی رحمانه بر ما تاختند
قلب مولا را به درد انداختند
.....
یا علی ای مقتدای خاص و عام
یا علی ای حجتت بر ما تمام
 
عده ای راه از تو کج کردند باز
با تو نه با خویش لج کردند باز
از نفس افتاده در رخوت شدند
تا اسیر قدرت و ثروت شدند
خواب یا بیدار خر خر میکنند
مهدویت را تمسخر میکنند
شمع بیت المال میسوزد هنوز
 کیست آنکس کیسه میدوزد هنوز
و ای بر انها که پیمان بشکنند
هم نمک خورده نمکدان بشکنند
......
حوریان دیو سیرت کیستند
 این خواص بی بصیرت کیستند
غرق در خواب زمستانی شدند
پیرو اسلام ایرانی شدند
کیستند اینان ،علی را منکرند
 هم ولایت هم ولی را منکرند
کیستند این نارفیقان کیستند ؟
ظاهرا از ما ولی با ما نیستند
شهوت قدرت به دل گر ریشه کرد
کی خدا را میشود اندیشه کرد
اه ای ناباوران خیره سر
ای کج اندیشان از خود بی خبر
......
شاخه ای بودید و اخر خم شدید
 شیر بی یال و دم و اشکم شدید
گر که حزب الله یاری کرده تان
ذیل بودید و به صدر آوردتان
گر بسیجی ها به میدان آمدند
مردم از هر قشر هم پیمان شدند
جمله از مهر ولایت بود و بس
نه شما نه دیگران نه هیچکس
خلق با امر ولی شد یارتان
تا گره را باز کرد از کارتان
 تا شما اینگیونه قدرت یافتید
وای من ، روی از علی برتافتید
.....
زخم خورد از تیغ تان احساس ها
شرمتان باد ای نمک نشناس ها
 قلب مولی را نشاید خون کنید
 پنبه را از گوش خود بیرون کنید
جز ولایت راه دیگر باطل است
هر که زین ره دور شد پا در گِل است
 یا علی صفین را تکرار کن
چشم این خواب آلوده را بیدار کن
باز کن پیوند این شالوده را
مشت این فوم ریا الوده را
یا علی مستان سلامت میکنند
امر فرمائیُ قیامت میکنند
سر خوش از جام الستت میشوند
خورده نا خورده مستت میشوند
 یا علی جان با تو پیمان بسته ایم
عهد با شیرازه جان بسته ایم
با سر انگشتت به جوش اییم ما
مثل طوفان در خروش اییم ما
چون نمام مقصد ما مکتب است
راه ما راه حسین و زینب است
 این دو روز تلخ هم گردد تمام
 پس چه جای خوف باشد ...و السلام


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 23:16 ] [ amir ] [ ]

جوانان بنی هاشم بیایید - علی را بر در خیمه رسانید

بگوئید مادرش لیلا بیایید.مباشد مادرش لیلا بیایید.تماشای قد اکبر نمایید.

جوانان بنی هاشم بیایید - علی را بر در خیمه رسانید

بگویید عمه ش زینب بیایید. علی را بر در خیمه رساند

خدا داند که من طاقت ندارم.علی را بر در خیمه رسانم

علی جان چراغ شام تارم.فراقت برده آرام و قرارم

نچیدم حجلگاه شادی تو.ندیدم من شب دامادی تو

امیدم بود تو در هنگام پیری.عصای پیری مادر بگیری

به امیدی علی اکبر بیایید.در غم بر رخ لیلا گشاید

جوانان بنی هاشم بیایید - علی را بر در خیمه رسانید

بگویید عمه ش زینب بیایید. علی را بر در خیمه رساند

خدا داند که من طاقت ندارم.علی را بر در خیمه رسانم

منو یاذ قد شمشادی تو. منو ناکامی و ناشادی تو

منو یاد لب خشکیده ی تو.منو سوز دل تپدیده ی تو

منو اون زخمهای بی حسابت.منو اون پیکر در خون خضابت.

جوانان بنی هاشم بیایید - علی را بر در خیمه رسانید


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 23:11 ] [ amir ] [ ]

فردا حسین سر می دهد ،عباس و اکبر می دهد (۲)

شش ماهه اصغر می دهد، هم عون و جعفر می دهد

امشب حسین دلداری فرزندخواهر می دهد فردا سر و دست و بدن در راه داور می دهد

فردا حسین سر می دهد ،عباس و اکبر می دهد (۲)

امشب شه دنیا و دین،با قلب مجروح و غمین - گوید به زین العابدین باشد وداع آخرین

ای دل غمین حالم ببین از جور قوم مشرکین - فردا یقین شمر لعین آبم ز خنجر می دهد

فردا حسین سر می دهد ،عباس و اکبر می دهد (۲)

امشب کند لیلا فغان زینب بود بر سر زنان  این از غم سلطان دین آن از فراغ نوجوان

این در صدای الحذر آن در نوای الامان   این با برادر در سخن آن دل به اکبر می دهد

فردا حسین سر می دهد ،عباس و اکبر می دهد (۲)

امشب حسین در کربلاگردد به دور خیمه ها - گاهی به بانگ یا نبی گاهی به صوت یا اخا

گاهی به فکر کودکان گه در نماز و در دعا - فردا به راه امتحان سر را به کافر می دهد

فردا حسین سر می دهد ،عباس و اکبر می دهد (۲)

امشب همه اطفال او را تشنگی در گفتگو - غم در دل و خون در گلو بشکسته سر بگشاده مو

باشد برادر در سخن گه با پدر گه با عمو - فردا حسین این جمله را تسلیم خواهر می کند

فردا حسین سر می دهد ،عباس و اکبر می دهد (۲)

امشب سکینه از عطش بگرفته دامان پدر - هر دم زند بر سینه و گاهی به پهلو گه به سر

گوید که ای جان پدرعزم سفر مگر داری - سید چو مجنون با قلم تشکیل دفتر می دهد

فردا حسین سر می دهد ،عباس و اکبر می دهد (۲)

+ نوشته شده در  دوشنبه چهاردهم آذر 1390ساعت 11:56  توسط سوگنامه محرم  |  یک نظر

واویلا، واویلا، شب قتل حسین است

واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2)

امشب شب عاشورای خسرو خوبان است – از بهر هفتاد و دو تن زهرا پریشان است

جن و ملک زین ماجرا غمگین و نالان است – در هر جا، در هر جا، آوای یا حسین است

واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2)

امشب حسین بن علی اندر دعا باشد – تا صبح مشغول عبادت با خدا باشد

فردا سر نورانیش بر نیزه ها باشد – در هر جا، در هر جا، آوای یا حسین است

واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2)

امشب به خیمه اصغر شیرین زبان خواب است – فردا ز سوز تشنگی نالان و بی تاب است

در کربلا از بهر طفلان آب نایاب است – در هر جا، در هر جا، آوای یا حسین است

واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2)

فردا حسین تشنه لب تنهای تنها می شود – از ظلم جور کوفیان افسرده می شود

گریان ز هجر اکبرش غمدیده لیلا می شود –  در عالم، در عالم  فریاد شور و شین است

واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2)

فردا در این صحرا شود کشته علی اکبر – گردد جدا دست از تن عباس نام آور

باشد حسین بن علی بی مونس و یاور – در هر جا، در هر جا، آوای یا حسین است


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 23:5 ] [ amir ] [ ]


امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 23:4 ] [ amir ] [ ]
وقتی علم میبینم یاد علمدار میکنم
وقتی که غم میبینم یاد غم یار میکنم
وقتی که آب میبینم یاد لب سقا میکنم
وقتی که گل میبینم یاد گل لیلا میکنم
آقا به عشق کربلا می کشی عاقبت مرا
خونم حلالت آقا خونم حلالت
به عشق بین الرحمین می کشی ام چرا حسین
جون ناقابلمو بگیر اما منو کربلا ببر
چیزی ازت کم نمیشه بیا و آبرو بخر
دوست دارم اون روزی که وا می شه راه کربلا
تن صد پاره من مونده باشه تو سنگرا
زیر آفتاب بسوزه پیکر بی مزار من
زائرای کربلا رد بشن از کنار من

برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 23:0 ] [ amir ] [ ]

ساربانا مهلتی آرام جان گم کرده ام

دم نوحه :

ساربانا مهلتی آرام جان گم کرده ام

من در این دریای خون در گران گم کرده ام

ادامه:

ساربانا مهلتی دارم در این جا مشگلی

رفته از دستم گلی از وی نبردم حاصلی

اندر این دشت بلا رفته زدستم نوگلی

من حسین باوفا آرام جان گم کرده ام

ساربان بهر خدا یک ساعتی آهسته تر

اندر این دشت بلا گم گشته از من تاج سر

یعنی یک دنیا برادر از من خونین جگر

اندر این صحرا ززجور گوفیان گم کرده ام

ساربانا مهلتی تا تابر سر نعش حسین

راز دل گویم ببارم خون دل از هردو عین

در عزایش عالمی را پکنم از شور و شین

من برادر در میان خاک و خون گم کرده ام

مهلتی تا جستجویی اندرین صحرا کنم

در میان قتلگه من کشته ام پیدا کنم

بر سرنعش برادر دیده را دریا کنم

خاک بر فرقم که نور دیدگاه گم مرده ام 


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 22:58 ] [ amir ] [ ]

واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2)

امشب شب عاشورای خسرو خوبان است – از بهر هفتاد و دو تن زهرا پریشان است

جن و ملک زین ماجرا غمگین و نالان است – در هر جا، در هر جا، آوای یا حسین است

واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2)

امشب حسین بن علی اندر دعا باشد – تا صبح مشغول عبادت با خدا باشد

فردا سر نورانیش بر نیزه ها باشد – در هر جا، در هر جا، آوای یا حسین است

واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2)

امشب به خیمه اصغر شیرین زبان خواب است – فردا ز سوز تشنگی نالان و بی تاب است

در کربلا از بهر طفلان آب نایاب است – در هر جا، در هر جا، آوای یا حسین است

واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2)

فردا حسین تشنه لب تنهای تنها می شود – از ظلم جور کوفیان افسرده زهرا می شود

گریان ز هجر اکبرش غمدیده لیلا می شود –  در عالم، در عالم  فریاد شور و شین است

واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2)

فردا در این صحرا شود کشته علی اکبر – گردد جدا دست از تن عباس نام آور

باشد حسین بن علی بی مونس و یاور – در هر جا، در هر جا، آوای یا حسین است

واویلا، واویلا، شب قتل حسین است (2)


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 22:53 ] [ amir ] [ ]

بخواب اي غنچه ‏ي پرپر، بخواب اي کودک مادر

علي اصغرم لالاي، لايي مادرم لالاي‏

عزيزم از چه بي‏تابي چرا مادر نمي‏خوابي؟

گمانم تشنه آبي، علي اصغرم لالاي‏

مزن آتش به جان من، مبر تاب و توان من

ببين اشک روان من، علي اصغرم لالاي‏

چرا مادر علي جانم نمي‏گيري تو پستانم

چه مي‏خواهي نمي‏دانم، علي اصغرم لالاي‏

عزيز من مکن غوغا بخواب اي کودک زيبا

مسوزان قلب مادر را، علي اصغرم لالاي‏

مزن آتش دل من را مسوزان حاصل من را

علي اصغرم لالاي، لالايي مادرم لالاي‏

چه شور است اين به سر داري، مگر ميل سفر داري؟

مکان و منزل من را علي اصغرم لالاي‏

نخوابم در کنار تو خزان گردد بهار تو

چنين مادر مکن زاري، علي اصغرم لالاي‏


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 22:47 ] [ amir ] [ ]

 از "یا حسین"  تا  " با حسین "  فرسنگها فاصله است

کوفیان نیز " یا حسین"  گفتند ولی " با حسین " نماندند ...


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 22:46 ] [ amir ] [ ]

آبروی حسین به کهکشان می ارزد ، یک موی حسین بر دو جهان می ارزد

گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست ، گفتا که حسین بیش از آن می ارزد . . .


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 22:45 ] [ amir ] [ ]

السلام علیک یا أباعبدالله

وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا

سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار

ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم

السلام علی الحسین

وعلى علی بن الحسین

وعلى أولاد الحسین

وعلى أصحاب الحسین


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 22:43 ] [ amir ] [ ]

 

گویا غم عشق پایان ندارد – درد جدائى درمان ندارد

از داغ جانان با قلب سوزان – اندوه هجران پایان ندارد

چشم انتظار میمونم – تا ازسفر بیائى

بى تو دلم میگى ره – بسه دیگه جدائى

این همه بى قرارى – کارِ همیشگیمه

تا جون دارم میخونم یابن الحسن کجائى

هستم مدیونت حُرِّ مجنونت – با آبرو کن آقاى من

در پناه تو با نگاه تو – دل زیر ورو کن آقاى من

با حالى خسته به محضر تو بَبین رو کردم آقاى من

من عذر میخواهم با تو بد کردم اى دلبر من آقاى من

حق دارى بگى برو از جلوىَ چشام

حق دارى بگى برو من تورو نمى خواهم

حق دارى اگه تو غم هام بذاریم تنها حق دارى

من از این لحظه وعده به تو میدم

که همیشه پاى تو بمونم

بده یه فرصتى به من آقا

که اینو برایت نشون بدم

 


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 12:41 ] [ amir ] [ ]

 

هرکى میاد پیشم میگه دارم میرم کربُبلا
دارم میرم پیش آقا میرم بسوى نینوى

میگه دارم میرم سفر دعا بکن مسافرم
چیزى میخواى بهم بگو برات از انجا بیارم

از هجر کربلات آقا دیگه دارم دق میکنم
اگه بگذارى من بیام دلم رو عاشق میکنم

حالا که دست روزگار بصورتم سیلى زده
جواب زشتى منو آقا تو با بدى نده

أمیرم أمیرم نبینم کربلاتُ من میمیرم

از هجر کربلاىَ تو موهام داره سپید میشه
دیگه داره از آمدن خسته ونا امید میشه

بگو به من تا کى آقا در انتظارش بشینم
تا کى دلم رو خوش کنم عکس حرم را ببینم


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 12:40 ] [ amir ] [ ]

خدا خالق عشقه / محمد گل عشقه / علی مظهر عشقه / زهرا وجود عشقه

حسن نماد عشقه /  حسین سالار عشقه / عباس ساقی عشقه

زینب شاهدعشقه / سجاد راوی عشقه  / باقر کلام عشقه

صادق احیای عشقه /  کاظم صابرعشقه /  رضا ضامن عشقه

تقی جمال عشقه /  نقی پاکی عشقه / حسن بقای عشقه

مهدی قیام عشقه

اینم دعای عشقه: اللهم عجل لولیک الفرج


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 12:35 ] [ amir ] [ ]

عشق یعنی عین ، یعنی شین و قاف

عشق یعنی سیلی و ضرب غلاف

عشق یعنی سیر از دنیا شدن

عشق یعنی معنی عقبا شدن

عشق یعنی دیدن مردی زه زن

عشق یعنی روح واحد در دو تن

عشق یعنی سرو باغ یاس بین

عشق یعنی چشمه ی احساس بین

عشق یعنی عاشق گوهر شدن

عشق یعنی پشت در كوثر شدن

فاطمه یا فاطمه

عشق یعنی قل هو الله احد

عشق یعنی چیده گشتن با لگد

عشق یعنی بوی یاس و رازقی

عشق یعنی مردن از یك عاشقی

عشق یعنی یك سرود از اشك چشم

عشق یعنی یك سكوت پر زخشم

فاطمه یا فاطمه

عشق یعنی بغض یاس باردار

عشق یعنی گریه كردن زار و زار

عشق یعنی زجر نوح و عمر گل

عشق یعنی قُرةالعین رُسل

عشق یعنی خنده با یك كوه غم

عشق یعنی اشك یكسر ریزد زغم

فاطمه یا فاطمه

عشق یعنی غسل بی بی نیمه شب

عشق یعنی سردی از گرمای تب

عشق یعنی هرچه داری رو كنی

عشق یعنی غنچه ات را بو كنی

عشق یعنی یك دفاع  بی ذوالفقار

عشق یعنی یك تبسم زیر نار

عشق یعنی عشق زهرا و علی

عشق یعنی دختر پاك ولی

عشق یعنی ربنا  وقت سحر

عشق یعنی خون چكیدن از كمر

عشق یعنی یك شقایق  دست باد

عشق یعنی طفل خود بردن زیاد

عشق یعنی شبنم خون روی برگ

عشق یعنی شستن دل با تگرگ

عشق یعنی فا و طا و میم و ه(فاطمه)

عشق یعنی سربلند از محكمه

فاطمه یا فاطمه

 


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 12:31 ] [ amir ] [ ]

::
شوریده سری که شرح ایمان می کرد / هفتاد و دو فصل سرخ عنوان می کرد
با نای بریده نیز بر منبر نی / تفسیر خجسته ای ز قرآن می کرد . . .


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 9:50 ] [ amir ] [ ]

عشق یعنی اتش افروخته
عشق یعنی خیمه های سوخته
عشق یعنی حاجی بیت الحرام
دل بریدن های حج تمام
عشق یعنی غربت نور دوعین
عشق یعنی گریه بر قبر حسین
عشق را گویم فقط در یک کلام
یااباالفضل ویاحسین والسلام


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 9:50 ] [ amir ] [ ]

از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 9:48 ] [ amir ] [ ]

فرمانده کل کائنات است حسین
معنای نماز و صلوات است حسین
ای آنکه برات کربلا می خواهی
در دست کرامتش برات است


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 9:47 ] [ amir ] [ ]

اصلا حسین جنس غمش فرق می کند
این راه عشق پیچ و خمش فرق می کند
شاعر شدم که شعر بگویم برایشان
این خانواده محتشمش فرق می کند
این جا گدا همیشه طلبکار می شود
اینجا که آمدی کرمش فرق می کند
مرده زنده می شود از ذکر یا حسین
عیسای اهل بیت دمش فرق می کند
از نوع ویژگی دعا زیر قبه اش
معلوم می شود حرمش فرق می کند
تنها نه جنس عزا و جنس ماتمش
بلکه سیاهی علمش فرق می کند
من از «حسین منّی» پیغمبر خدا
فهمیدم حسین همه اش فرق می کند…


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 9:46 ] [ amir ] [ ]



هر موجودى سخن مى گويد 
بسم الله الرحمن الرحيم
بعضى ها خيال مى كنند كه تكلم فقط، اختصاص به انسان دارد و غير از بشر، موجودات ديگرى لب به سخن باز نكرده و با يكديگر گفتگو ندارند، از اسرار پيچيده اين جهان بى خبر بوده ، نمى دانند كه اين گيتى و جهان پهناور لبريز از عجائب ، و مملو از شگفتيهاست كه از جمله آنها تكلم موجودات مى باشد، مع الاسف از بعضى اعاظم انكار آن ديده مى شود، ولى با مطالعه در آيات و روايات بسيار و قضاياى تاريخى سخن گفتن غير انسان و تكلم اندامه ثابت خواهد گرديد، كه از باب نمونه به بعضى از شواهد اشاره مى شود:
در آن روز (زمين ) خبرهاى خود را بازگو كند بدينوسيله كه پروردگار تو، به آن وحى فرموده است (1)
در آن روز بر دهنهايشان مهر زده و دستهاى آنها را به سخن در آوريم و پاهايشان به آن چه كسب كرده گواهى دهند (2)
و به پوستهاى خود گويند براى چه ضرر ما گواهى داديد؟ گويند خداوند كه هر چيزى را به سخن در آورده ما را گويا نموده است (3)
خداوند بزرگ در خصوص خود چنين مى فرمايد: خداوند با موسى سخن گفت سخن گفتنى (4). و يا آن كه فرموده : خداوند در قيامت با كفار و منافقين سخن نگويد (5)
و درباره عظمت قرآن چنين مى فرمايد: اگر كتابى در جهان باشد كه به بركت آن كوهها به حركت در آيند يا به وسيله آن زمين شكافته گردد يا بسبب آن مردگان به سخن در آيند همانا اين قرآن است (6). كه از اين آيه سخن گفتن مردگان استفاده خواهد شد.
سخن گفتن شيطان در چندين سوره عنوان گرديده ، گاهى كه خدا حرف مى زند: وقتى كه پرودگار جهان به فرشتگان فرمان سجده براى آدم را مى دهد، بخدا مى گويد: مرا از آشت آفريدى و او را از خاك ، من از او بهترم (7) گاهى مى گويد: من بر سر راه مستقيم بندگانت مى نشينم . بدين سبب كه مرا بى بهره نمودى (8)
و در خصوص جن فرموده : پس ديوى بدهيات از طائفه جن گفت : من تخت بلقيس را مى آورم قبل از آن ؟ از جايت برخيزى (9)
اين موضوع در داستان حضرت سليمان و اطرافيانش نوشته شده كه در اين قضيه ، تكلم هدهد نيز بيان گرديده ؛ وقتى آن حضرت حال هدهد را مى پرسد كه كجا بودى ؟ مى گويد: من در شهر سبا به خبر درستى مطلع شدم ، آنگاه داستان خود را بيان مى كند.
داستان سخن گفتن حيوانات با پيمبران بويژه با خاندان محمد و آل (صلوات الله عليهم اجمعين ) از قرآن و روايات بطور كامل استفاده خواهد شد كه قضيه مورچه و حضرت سليمان روشنگر آنست :
هنگامى كه قشون آن حضرت به وادى مورچگان رسيدند، رهبر آنها با صداى رسا گفت : اى مورچگان !در خانه هاتان اسكان يابيد، تا آن كه سليمان و قشونش شما را پايمال ننمايند (10)
تكلم مرده با سليمان ، شير با ابوذر، و گرگ و آفتاب با على (ع )، جمجمه با آن حضرت و آهو با حضرت ثامن الحجج (ع ) و عصا با حضرت جواد و گواهى دادن آن بر حقانيت آن بزرگوار، و صدها نمونه ديگر كه براى هر متمتعى شبهه و ترديدى باقى نخواهد گذاشت روشنگر مدعاى ماست .
بنابراين ، هيچ اشكالى ندارد كه زبان در هر صباحى بر اندامها اشراف پيدا كرده از آنها احوالپرسى كند و اندامها نيز متقابلا پاسخ آن را گفته اما بالحن شديدى با چنين تعبيرى : تو را به خدا سوگند كه ما در خصوص تو عذاب شويم .
احوال پرسى اندامها
آرى هر روز صبح كه مى شود اندامهاى ما به هم سركشى كرده احوال يكديگر را از هم مى پرسند، ولى چنان كه از روايات بلكه از عقل استفاده مى كنيم ، همه اندامها ما به اهميت زبان نخواهند رسيد، زيرا پست آن حساس تر و موقعيت آن از همه مهمتر و وظيفه اش از همه سنگين تر مى باشد.
محيط فعاليت اعضاء
اينجا جاى سوال است كه در علم وظايف الاعضاء، دانشمندان چشم و گوش را از همه مهمتر دانسته و وظائف آنها را سنگين تر مى دانند، چطور مى شود كه زبان از همه بالاتر بوده و موقعيت آن حساس تر باشد؟
پاسخ آن با مختصر دقتى روشن خواهد شد كه قدرت تصرف گوش فقط در شنيدنى هاست ، از آن كه بگذر به اندازه بال مگسى ارزش ندارد، و همچنين چشم ميدان فعاليتش تنها در ديدنى هاست ، از آن كه بگذرد چشم با غير خودش مساوى است .
اما زبان ، منطقه حكومتش دامنه دار و وسعت جولانش پهناور و دخالت او در منطقه هر يك از آنها آشكار است ؛ علاوه بر اين كه در مناطق اندامهاى ديگر نيز تصرف كامل دارد.
به عبارت ديگر چشم هر چه ببيند، از سير در افلاك و ستارگان در عالم بالا و سر در جهان ريز و ذره بينى و ديدن بر و بحر، درختان و گياهان ، جماد و حيوانات ، انسان و غير آن از صنعت و اختراع ، اكتشافات و صدها موضع ديگر، همين زبان آن را از چشم گرفته و بازگو مى كند و همچنين هر چه گوش بشنود از آوازها، آهنگها، نغمه ها، صداهاى مختلف و سخن هاى گوناگون علمى و غير علمى ، شرعى و غير شرعى و صدها موضوع ديگر، همه را زبان پياده كرده و بازگو مى نمايد.
و از همين زبان است كه تمام اعضاء و اندامها به بهترين وجه زندگانى كرده و در بدترين صورت هم گرفتار مى شوند، روى همين جهت است كه زبان در يك طرف قرار گرفته و بقيه اعضاء در طرف ديگر و با هم به مباحثه و گفتگو پرداخته و احوال يكديگر را مى پرسند و مذاكره آنها هر صبحگاه شروع مى شود، و در روايات ديده نشده كه بغير از زبان ساير اعضاء با يكديگر نزاعى داشته و يا گله مند شوند، آن چه مسلم است سركشى زبان است به همه آنها، و احوالپرسى و اعتراض اندامهاست نسبت به زبان .
آرى ، صبح كه مى شود هر فردى كه از خواب بلند گشته و چشم او باز مى شود، بلافاصله احوال پرسى اندامهاى او شروع مى گردد.
اعتراض اندامها به زبان 
زبان : آقاى چشم حالت چطور است ؟ چشم : خيلى خوب است اگر تو مرا بگذارى .
زبان : آقاى گوش چطورى ؟ گوش : خوب است ، اگر تو ما را سالم بگذارى .
زبان : آى دست و پا حالتان چطور است ؟ دست و پا: بسيار خوب اگر از دست شما جان سالم بدر بريم .
زبان : آى شكم !آى عورت !اى ساير اندامها!شما چگونه هستيد؟ شكم و ساير اندامها: بسيار عالم !اگر از شر تو محفوظ بمانيم .
جواب زبان به اندامها 
زبان : عجب ، عجب !؟ مگر من كه هستم و چه مى باشم كه همه از شتر من ناراحتيد، راستى من اهل شرم و در حقيقت من زيان آورم ، آيا من بد همسايه اى هستم ، و يا تا به حال اين اندامها از من بدى ديده اند، و يا از طرف من به آنها شرى رسيده ؟ و يا ضررى از جانب من به آنها متوجه شده و من وسيله خسران براى آنها شده ام ؟ خوبست من از آنها بپرسم مبادا در حق من سوءظن داشته و خيالى از من به خود راه داده باشند.
اى اندامها چه خبر است ؟ از هر كدام شما احوال مى پرسم عوضى جواب مى دهيد، گناه كرده ام كه از شما خبر گرفتم ، بد كردم به شما سركشى نمودم ؟
اندامها: بله ، بله گناه كردى !
زبان : گناهم چيست ؟
چشم : معلوم مى شود كه شما به آيات و روايات اهلبيت عصمت و طهارت مراجعه نكرده و با آنها سر و كار نداريد؟
زبان : چطور؟
چشم : براى اين كه اگر مطالعه اى داشتيد، اين اعتراض را نمى كرديد؛ خوبست مقدارى به كلمات بزرگان دين و رهبران بزرگ مراجعه مى كرديد تا بدى خود را بدست مى آورديد.
فائده زبان 
زبان : من چه بديى دارم ؟ من موجودى هستم پر قيمت ، داراى ارج و بها من پديده اى هستم كه خداوند به دوش شما منت نهاده كه مرا به شما ارزانى داشته ،و در حق من چنين فرموده :
انسان را آفريد سخن گفتن را به او آموخت (11) شما خوب است به قرآن و روايات مراجعه كنيد. لااقل در فضيلت كلام و سخن گفتن ، روايات را بررسى كنيد.
گوش : ممكن است شما كه مطالعه كرده ايد از باب نمونه بعضى از آنها را ذكر كنيد؟
زبان : البته ، كار من اين است و بدان نيز مفتخرم . على (ع ) فرموده : زبان آلت سنجشى است كه خرد آن را سنگين سازد و كم عقلى آن را سبك (12)
و نيز فرموده : زبان مترجم عقل است . (13)
و فرموده : زبان ترازوى سنجش انسان است . (14)
و مى فرمايد: آگاه باشيد بدرستى كه زبان راستگوئى كه خداوند براى انسان در ميان مردم قرار مى دهد، از مالى كه آن را به ميراث دهد بكسى كه او را ستايش نمى كند، بهتر مى باشد. (15)
چشم : اينها كه بطور كلى فضيلت تو را نمى رساند بلكه مقام فضل تو را با شرائطى مى رساند كه اگر آن شرائط مراعات گردد، البته تو يكى از نعمتهاى بزرگ الهى خواهى بود، ولى احراز آن بسيار مشكل و معلوم نيست آنها را مراعات نمائى .
زبان : البته با حفظ شرائط، چنان كه طبرسى در كتاب احتجاج نقل مى كند.
برترى سخن بر سكوت 
از امام زين العابدين (ع ) پرسيده شد: سخن گفتن و سكوت كدام برتر خواهد بود؟ حضرت فرمود: براى هر كدام از آنها آفت هائى است ، پس اگر از آفت ها سالم بمانند سخن گفتن بالاتر است . از سبب آن پرسيده شد؟ فرمود: براى اين كه خداوند بزرگ و با عظمت پيمبران و جانشينان آنان را به سكوت مبعوث نفرموده ، بلكه به سخن گفتن برانگيخته است و بهشت با سكوت به كسى داده نمى شود و ولايت خدا به سكوت واجب نگشته و از آتش بسبب سكوت نگهداشته نشده است . من چنين نيستم كه ماه را معادل آفتاب قرار دهم بدرستى كه تو برترى سكوت را به سخن گفتن و صف مى كنى و چنين نيستى كه فضل كلام را بر سكوت بيان نمائى (16)
بنابراين بايد گفت : بطور كلى در بسيارى از روايات فضيلت من (زبان ) بيان شده است چنان كه امام صادق (ع ) در مجلس درس خود اهميت مرا به شاگرد ارزنده خود مفضل معرفى كرده و فرمود: اى مفضل در آن چه خداوند پاك و منزه بر انسان از سخن گفتن مرحمت كرده تامل نما! سنى كه بسبب آن از آن چه در نهاد خود است و آن چه در دل خويش ‍ مى گذراند و انديشه او به نتيجه مى رسد خبر مى دهد و بوسيله آن آنچه در دل ديگرن است مى فهمند (چون تاكسى سخن نگويد ديگرى ما فى الضمير او را نمى داند، با مكالمه است كه نيت و ماهيت ديگرى هم به دست مى آيد) و اگر سخن نبود انسان بمنزله چهار پايان بى فائده اى بود، كه نه از نفس خود به چيزى خبر مى داد و نه چيزى را از ديگرى مى فهميد (17)چشم : آرى ، ما هم ، چنين رواياتى را ديده و يا لااقل از افراد بزرگ روحانى شنيده ايم ، بلكه شايد به روايات ديگرى هم در فضل و رتبه شما برخورد كرده باشيم چنان كه در تعريف ايمان از امام صادق (ع ) روايت شده كه ايمان عبارت از اقرار به زبان و ره زدن در دل و عمل كردن به اعضاء و جوارح است . (18)
و يا آن كه از على (ع ) نقل شده كه فرمود: تمام نيكى در سه خصلت جمع گرديده است : نظر كردن ، سكوت نمودن ، حرف زدن (19)
ولكن بايد روايات ديگرى را هم ديد، مثلا در همين روايت چنين دارد: پس هر نظرى كه در آن اعتبار و پند گرفتنى نباشد، آن غفلت است و هر سكوتى كه در آن انديشه و فكر نباشد بيخبرى است و هر سخنى كه در آن يادى از خدا نباشد لغو و بيهوده است .
و نيز از آن حضرت روايت شده : خيرى در خاموشى از حكم نيست ، چنان كه خيرى در سخن گفتن با نادانى نيست . (20)
و يا در روايات ديگرى تعبيرهاى عجيبى از تو شده است : زمانى كه على (ع ) براى فرزند خود محمد حنفيه نقش تو را در اجتماع بيان مى كند چنين مى فرمايد: بدان كه زبان سگى است گزنده ، اگر آن را واگذارى ، مى گزد و چه بسا كلمه اى كه نعمتى را بگيرد، پس زبان خود را نگهدار چنان كه طلا و اسكناس خود را نگه مى دارى . (21)
زبان ، چرا جسارت مى كنيد؟ شما داريد از بديهاى من سخن مى گوئيد خود كه بدتر از من هستيد.
چشم : ما از خود چيزى نگفته و يا جسارتى نكرده ايم آن چه از بزرگان دينى خود بما رسيده است براى شما بازگو كرده ايم .
در قرآن هم بسيار ديده شده كه از افراد پس ، و رذل و كسانى كه عمل به علمشان نمى كنند و يا به خدا معتقد نيستند، تعبيرهاى جالب كه ظاهرا زشت به نظر مى آيد گرديده است .
مثلا در حالات بلعم باعور كه از دانشمندان و از كسانى بود كه اسم اعظم را مى دانست و بر اثر گناه مرتد شد، خداوند در حق او چنين تعبيرى دارد: صفت او در دنائت مثل سگى است كه اگر بر آن حمله كنى زبان از دهان بيرون مى افكند، و اگر آن را واگذارى ، باز هم زبان از دهان بيرون مى افكند. (22)
و يا مى فرمايد: مثل آنها مثل الاغ است كه كتابها را بر پشت مى كشد: بد است مثال كسانى كه آيات خدا را تكذيب مى كنند (23)
زبان : آيا باز هم در خصوص من مطلبى داريد؟
دست : سخن درباره تو زياد است ناچار بايد به بعضى از آنها اشاره نمائيم :
اندامها زبان را سوگند مى دهند: 
از امام زين العابدين (ع ) نقل شده كه فرمود: بدرستى كه زبان آدمى هر روز بر اندامهاى او سركشى مى نمايد، آنگاه مى گويد: چگونه صبح كرديد، حالتان چطور است ؟ آنها مى گويند: خوب است !
اگر تو ما را واگذارى !و مى گويند الله الله را در حق ما مراعات كن و آن را قسم مى دهند و مى گويند: همانا ما بوسيله تو پاداش داده مى شويم و بسبب تو مواخذه خواهيم شد (24)
و در كافى از امام صادق (ع ) بدين گونه روايت شده : كه هيچ روزى نيست جز آن كه هر عضوى از اعضاى بدن زبان را تكفير مى نمايد يا اظهار ذلت و خضوع مى كند، التماس كنان مى گويد: تو را به خدا سوگند مى دهم كه كارى نكنى تا ما به خاطر تو عذاب شويم (25) يعنى از شر تو به خدا پناه مى بريم ، خود را نگهدار تا ما از عذاب سالم مانده بسبب تو معذب نگرديم .
زبان : ممكن است بفرمائيد چرا در هر روزى همه شما اين چنين به من التماس مى كنيد و تملق مى نمائيد؟ اگر قدرت ضرر و زيان مرا بازگو كنيد؟
اندامها: علت تملق ما از شما، سالم ماندن ماست از شرور تو و ما بدون تعارف از تو مى ترسيم و از وصاياى پيغمبر اكرم به على (ع ) اين است : كسى كه مردم از زبانش بترسند، از اهل آتش است (26)
بديهاى زبان 
زبان : مگر شرور من چيست ؟
چشم : بديهاى تو بسيار است و آنقدر زياد است كه روايات بسيارى در لزوم حفظ تو وارد شده است .
گاهى على (ع ) از آن چنين تعبيرى دارد: هيچ چيزى به زندان طولانى از زبان سزاوارتر نيست . (27)
و گاهى مى فرمايد: نگهداشتن زبان ، پادشاهى و رها كردن آن هلاكت و نابودى است . (28)
و گاهى فرموده : گرفتارى انسان در زبان اوست (29) و نيز فرموده : تيزى سر نيزه پيوندها را مى برد و تيزى زبان عمرها را (30)
و يا فرموده : روزه دل بهتر از روزه زبان و روزه زبان بهتر از روزه شكم است . (31)
روايات در لزوم نگهدارى تو بسيار است . براى اين كه سخن ما خيلى طولانى نشود. به همين اندازه اكتفا مى كنيم ، اما بدان كه شعراء هم در مورد شما اشعار فراوانى سروده اند.
زبان : خواهش مى كنم !اگر در شر و بدى من روايتى را در نظر درآيد بيان كنيد، شايد من ارشاد شوم و بدى را از خود دور سازم .
چشم : عرض شد كه روايات بسيارى است ولى نظر به اين كه تقاضاى بيشترى نموده ايد، به يك روايات بسيارى است ولى نظر به اين كه تقاضاى بيشترى نموده ايد، به يك روايت تكان دهنده اى شما را متذكر مى نمايم ولى خيال نمى كنم كه در وجودتان تاثيرى كند، زيرا آن چه گفتيم براى هر فرد عاقل كفايت مى نمايد.
زبان : اختيار داريد مگر من چه هستم ؟

چشم : درباره تو!نمى دانم چه بگويم و چگونه تو را توصيف كنم !
زبان : بفرمائيد خجالت نكشيد.
چشم : خجالت ندارد زيان تو بسيار است زبان من توانائى گفتن آن را ندارد.
گوش : (باخنده ) حالا بفرمائيد!
عذاب زبان 
چشم : سكونى از امام صادق (ع ) نقل كرده است كه پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد: خداوند زبان را به عذابى مبتلا مى سازد كه هيچكدام از اندامها را به آن عذاب نمى كند؛ زبان مى گويد: خدايا مرا به عذابى مبتلا ساختى كه هيچ چيزى را به آن معذب نساختى ؟ پس خدا به او چنين مى فرمايد: از تو سخنى بيرون آمد كه به مشرق و مغربيهاى زمين رسيد پس ‍ با آن خون حرام ريخته و مال حرام به غارت برده شد و ناموس حرام به باد رفت ؛ سوگند به عزت و جلال و بزرگى خودم كه همانا تو را به عذابى معذب نمايم كه هيچ يك از اندامها را به آن عذاب نمى كند؛ زبان مى گويد: خدايا مرا به عذابى مبتلا ساختى كه هيچ چيزى را به آن معذب نساختى ؟ پس خدا به او چنين مى فرمايد: از تو سخنى بيرون آمد كه به مشرق و مغربهاى زمين رسيد پس با آن خون حرام ريخته و مال حرام به غارت برده شد و ناموس حرام به باد رفت ؛ سوگند به عزت و جلال و بزرگى خودم كه همانا تو را به عذابى معذب نمايم كه هيچ يك از اندامها را (اندامهاى تو را) به آن عذاب ننمايم (32)
زيان زبان 
زبان : ممكن است كاملا حديث مذكور را شرح دهيد تا بدانم زيان من چيست شايد تنبيه شوم ؟
چشم : گمان نمى كنم .
زبان : بفرمائيد شايد موثر واقع شود.
چشم : آرى ، بسيار ديده شده كه با يك فرمان ميليونها جمعيت از خانه هاى خود آواره گشته و هزاران نفر به هلاكت رسيده و صدها نفر به بدبختى هاى دنيا و آخرت كشيده شده اند.
با يك سخنرانى ، مملكتى سقوط كرد و جدائى خانمانسوزى در ميان مردم افتاده و تفرقه و تشتت در اجتماع بشرى قرار گرفته ، فاصله ها، جنگ و خونريزى ها، در بديها، سلب امنيت ، زندآنها و شكنجه ها، كشت و كشتارهاى بى حد، بى دينى ها، بى بند و باريها ، هرج و مرج ها، قحطى ها، كمبودها، مرض ها، نقص عضوها خسارتها، و هزران زيان ديگر پديدار گشته است .
زبان : مگر اين ضررها تنها از ناحيه من است . از جانب همه شما هم در اجتماع پديدار خواهد شد.
اندامها: نه نه همه اش مربوط به شماست .
زبان : چرا چرند مى گوئيد؟ هر كدام از شما ضررتان بيش از من است .
چشم : تا به حال از ما بى ادبى ديده ايد ولى شما الان بى ادبانه صحبت كرديد. زبان : بايد ببخشيد ولى خواستم بگويم تنها من نيستم كه در اجتماع به شما ضرر مى زنم ، زيان شما هم زياد و به من هم خواهد رسيد.


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 1:13 ] [ amir ] [ ]

 

تاريخچه تشيع

ما معتقديم:مبدا پيدايش تشيع،عصر پيامبر (ص) و سخنان آن حضرت بوده است و اسناد روشنى براى اين مطلب در دست داريم:

از جمله بسيارى از مفسران در تفسير آيه شريفه:«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية،كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترين مخلوقات (خدا) هستند. » (35) اين حديث را از پيامبر اكرم (ص) نقل كرده‏اند كه فرمود:«منظور از اين آيه،على (ع) و شيعيان اوست‏».

از جمله مفسر معروف‏«سيوطى‏»در«الدر المنثور»از«ابن عساكر»از جابر بن عبد الله نقل مى‏كند كه ما خدمت پيامبر (ص) بوديم كه على (ع) به سوى ما آمد هنگامى كه چشم پيامبر (ص) به او افتاد فرمود:«و الذى نفسى بيده ان هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامة،سوگند به كسى كه جانم به دست اوست او و شيعيانش رستگاران در روز قيامتند»سپس آيه‏«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية‏»نازل شد و بعد از آن،هنگامى كه على (ع) به مجلس اصحاب پيامبر (ص) مى‏آمد آنها مى‏گفتند:«جاء خير البرية،بهترين مخلوقات خدا آمد!» (36)

همين معنى را«ابن عباس‏»و«ابو برزه‏»و«ابن مردويه‏»و«عطيه عوفى‏» (با تفاوتهاى مختصرى) نقل كرده‏اند. (37)

به اين ترتيب مى‏بينيم كه انتخاب نام‏«شيعه‏»براى كسانى كه ارتباط با على (ع) داشتند،در همان عصر پيامبر (ص) صورت گرفته،و اين نام را پيامبر (ص) به آنها داده است نه اين كه در عصر خلفا و يا در زمان صفويه يا غير آن پيدا شده باشد.

ما در عين اين كه به فرق اسلامى ديگر احترام مى‏گذاريم و با آنها در يك صف جماعت نماز مى‏خوانيم،و در زمان و مكان واحدى حج‏بجا مى‏آوريم و در اهداف مشترك اسلام همكارى مى‏كنيم،معتقديم پيروان مكتب على (ع) داراى ويژگيهايى هستند،و مورد توجه و نايت‏خاص پيامبر (ص) بوده‏اند،به همين دليل ما پيروى از اين مكتب را برگزيده‏ايم.

گروهى از مخالفان شيعه اصرار دارند كه رابطه‏اى ميان اين مذهب و«عبد الله بن سبا»برقرار كنند،و پيوسته اين سخن را تكرار مى‏كنند كه شيعيان،پيرو عبد الله بن سبا هستند كه در اصل يهودى بوده،و سپس اسلام را اختيار كرده!اين سخن بسيار عجيب است،زيرا بررسى تمام كتب شيعه نشان مى‏دهد كه پيروان اين مكتب كمترين علاقه‏اى به اين مرد ندارند،بلكه در تمام كتب رجال شيعه‏«عبد الله بن سبا»به عنوان مردى گمراه و منحرف معرفى شده و طبق بعضى از روايات ما،على (ع) فرمان قتل او را به خاطر مرتد بودنش صادر كرده است. (38)

از اين گذشته اصل وجود تاريخى عبد الله بن سبا زير سؤال است و بعضى از محققان معتقدند او يك فرد افسانه‏اى است و وجود خارجى نداشته است تا چه رسد به اين كه بنيانگذار مذهب شيعه باشد (39) و به فرض كه او را يك مرد افسانه‏اى ندانيم از نظر ما فرد گمراه و منحرفى بوده است.

 

جغرافياى مذهب شيعه

اين نكته حائز اهميت است كه مركز شيعيان هميشه كشور ايران نبوده است،بلكه در همان قرون نخستين اسلام مراكز متعددى داشتند از جمله‏«كوفه‏»،«يمن‏»و حتى خود«مدينه‏»،و در شام على رغم تبليغات زهرآگين‏«بنى اميه‏»نيز،مراكز متعددى براى شيعيان وجود داشت،هر چند به وسعت مراكز شيعه در«عراق‏»نمى‏رسيد. در سرزمين پهناور مصر نيز هميشه گروههايى از شيعه مى‏زيسته‏اند حتى در عصر خلفاى فاطمى حكومت مصر به دست مردانى از شيعه بوده است. (40)

هم اكنون در كشورهاى مختلف جهان گروههايى از مسلمانان شيعه وجود دارند از جمله در كشور سعودى،جمعيت زيادى از شيعيان در«منطقه شرقيه‏»زندگى مى‏كنند،و روابط خوبى با ساير فرق اسلامى دارند،هر چند دشمنان اسلام هميشه سعى داشته و دارند كه ميان مسلمانان شيعه و غير آنها بذر عداوت و دشمنى و سوء ظن و بدبينى بپاشند و آتش نزاع و اختلاف و جنگ را در ميان آنها روشن كنند و هر دو گروه را تضعيف نمايند.

مخصوصا امروز كه‏«اسلام‏»به عنوان يك قدرت عظيم جهانى در برابر شرق و غرب مادى،قد بر افراشته،و مردم جهان را كه از تمدنهاى مادى سر خورده و مايوس شده‏اند به سوى خود فرا مى‏خواند،يكى از مهمترين اميد دشمنان اسلام براى در هم شكستن قدرت مسلمين و سست كردن آهنگ پيشرفت اسلام در جهان به اين است كه به آتش اختلاف مذهبى دامن زنند و مسلمانان را به هم مشغول دارند،بى شك اگر پيروان تمام مذاهب اسلامى،بيدار و هوشيار باشند،مى‏توانند اين توطئه خطرناك را از بين ببرند.

گفتنى است كه‏«شيعه‏»مانند«اهل سنت‏»فرقه‏هاى متعددى دارند،ولى مشهورتر و معروفتر از همه،شيعه اثنى عشرى است كه رقم عمده شيعيان جهان را تشكيل مى‏دهد.

گر چه تعداد دقيق شيعيان و نسبت آنها به ساير مسلمين جهان روشن نيست،ولى مطابق بعضى از آمارها،عدد آنها حدود دويست تا سيصد ميليون نفر است كه تقريبا يك چهارم مسلمانان جهان را تشكيل مى‏دهد.

 

ميراث اهل بيت (عليهم السلام)

پيروان اين مكتب روايات زيادى از رسول خدا (ص) از طريق ائمه اهل بيت-عليهم السلام-نقل كرده‏اند،و روايات زياد ديگرى از على (ع) و ساير امامان-عليهم السلام-دارند كه امروز از منابع اصلى معارف و فقه شيعه محسوب مى‏گردد،از جمله كتابهاى چهار گانه زير كه به كتب اربعه معروف شده است:«كافى‏»،«من لا يحضره الفقيه‏»،«تهذيب‏»و«استبصار»را مى‏توان نام برد.ولى تكرار اين موضوع را ضرورى مى‏دانيم كه هر حديثى در يكى از اين منابع معروف يا ساير منابع معتبر وجود داشته باشد به اين معنى نيست كه آن حديث‏به خصوص معتبر است،بلكه هر حديثى سلسله سندى دارد كه بايد هر يك از رجال سند آن جداگانه در كتب رجال مورد بررسى قرار گيرد،هر گاه تمام رجال سند مورد اعتماد بودند،آن حديث‏به عنوان يك حديث صحيح پذيرفته مى‏شود،در غير اين صورت،مشكوك يا ضعيف است و اين كار تنها در خور آگاهان و علماى علم حديث و رجال است.

از اين جا به خوبى روشن مى‏شود كه وضع جمع آورى احاديث در كتب شيعه با منابع معروف اهل سنت متفاوت است چرا كه در كتب معروف صحاح مخصوصا صحيح بخارى و صحيح مسلم،مبناى نويسندگان اين بوده است،كه احاديثى را گرد آورى كنند كه نزد آنها صحيح و معتبر بوده است و به همين دليل هر يك از آن احاديث مى‏تواند،براى دستيابى به عقايد اهل سنت مورد استناد قرار گيرد (41) در حالى كه مبناى محدثان شيعه به اين بوده كه همه احاديث منسوب به اهل بيت-عليهم السلام-را جمع آورى كنند،و شناخت صحيح از غير صحيح را به علم رجال واگذار كرده‏اند-دقت كنيد.

 

دو كتاب بزرگ

از منابع مهمى كه جزء ميراثهاى مهم شيعه محسوب مى‏شود،نهج البلاغه است كه مرحوم شريف رضى حدود يك هزار سال قبل از كلمات على (ع) در سه بخش خطبه‏ها،نامه‏ها و كلمات قصار تنظيم كرده است،و به قدرى محتواى آن بالا و الفاظ زيباست كه هر كس پيرو هر مكتب و آيينى باشد اين كتاب را مطالعه كند،تحت تاثير محتواى عالى آن قرار مى‏گيرد،و اى كاش نه تنها مسلمانان كه غير مسلمانان نيز با آن آشنا مى‏شدند،تا به معارف بلند اسلام در توحيد و مبدا و معاد و مسائل سياسى و اخلاقى و اجتماعى آشنا شوند.

يكى ديگر از اين ميراثهاى بزرگ،كتاب صحيفه سجاديه است كه مجموعه‏اى است از بهترين و فصيحترين و زيباترين دعاها،با محتواى بسيار بلند و بالا و عميق كه در واقع كار همان خطبه‏هاى نهج البلاغه را از طريق ديگرى مى‏كند و جمله به جمله آن درس تازه‏اى به انسان مى‏آموزد،و به راستى طرز نيايش و مناجات با خداوند را به هر انسانى مى‏آموزد،و روح و جان آدمى را نور و صفا مى‏بخشد.

اين مجموعه چنان كه از نامش پيداست از دعاهاى چهارمين پيشواى مكتب شيعه،امام على بن الحسين بن على بن ابي طالب،مشهور به‏«سجاد» (ع) است و ما هر وقت‏بخواهيم روح دعا و نيايش و توجه بيشتر به درگاه خداوند و عشق به ذات پاكش در ما پيدا شود به سراغ اين دعاها مى‏رويم و همچون گياهان نو رس كه از ابر پر بركت‏بهارى سيراب مى‏شوند از آن سيراب مى‏گرديم.

بيشترين احاديث‏شيعه كه بالغ بر دهها هزار حديث مى‏شود از پنجمين و ششمين امام،يعنى محمد بن على الباقر،و جعفر بن محمد الصادق-عليهما السلام-نقل شده،و قسمت مهمى نيز از هشتمين امام،على بن موسى الرضا (ع) است،و اين به خاطر آن است كه اين سه بزرگوار در شرايطى از زمان و مكان بودند كه فشار دشمنان و حكام بنى اميه و بنى عباس بر آنها كمتر بود،به همين دليل توانستند احاديث زيادى كه از رسول خدا (ص) به وسيله پدران و اجدادشان به آنها رسيده بود،در تمام ابواب معارف و احكام فقه اسلام از خود به يادگار بگذارند و اين كه مذهب شيعه را مذهب جعفرى مى‏گويند به خاطر همين است كه بيشترين روايات آنها از امام ششم جعفر بن محمد الصادق (ع) نقل شده است كه در دورانى مى‏زيسته كه بنى اميه رو به ضعف مى‏رفتند و بنى عباس نيز قدرت كافى براى فشار بر مردم پيدا نكرده بودند،و در كتب ما معروف است كه آن حضرت چهار هزار شاگرد در حديث و معارف و فقه تربيت كرد.

ابو حنيفه امام و پيشواى معروف حنفيه در سخن كوتاهى در توصيف امام جعفر بن محمد الصادق (ع) مى‏گويد:«ما رايت افقه من جعفر بن محمد،من فقيه‏تر از جعفر بن محمد (ع) نديدم!» (42)

مالك بن انس پيشواى ديگر فقه اهل سنت در يكى از سخنان خود چنين مى‏گويد:«من مدتى نزد جعفر بن محمد (ع) رفت و آمد داشتم،او را همواره در يكى از سه حالت ديدم،يا نماز مى‏خواند يا روزه مى‏گرفت،يا مشغول تلاوت قرآن بود،و به اعتقاد من مردى با فضيلت‏تر از جعفر بن محمد الصادق از نظر علم و عبادت كسى نديده و نشنيده است!» (43) و چون بنا بر نهايت اختصار و فشردگى مطالب است،از سخنان ساير علماى اسلام درباره امامان اهل بيت-عليهم السلام-چشم پوشى مى‏كنيم.

 

نقش شيعه در علوم اسلامى

ما معتقديم:شيعه،در پيدايش علوم اسلامى نقش مؤثرى داشته است،بعضى معتقدند كه علوم اسلامى از آنها نشات گرفته،حتى كتاب يا كتابهايى در اين زمينه نوشته شده و اسناد و مداركى ارائه داده‏اند،ولى ما مى‏گوييم حداقل،آنها در پديد آوردن اين علوم سهم بسزايى داشته‏اند،و بهترين شاهد و گواه اين مساله كتابهايى است كه از علماى شيعه در علوم و فنون اسلام ديده مى‏شود.هزاران كتاب در فقه و اصول،كه بعضى بسيار گسترده و در نوع خود بى نظير است،هزاران كتاب در تفسير و علوم قرآنى،و هزاران كتاب در عقايد و علم كلام،و هزاران كتاب در علوم ديگر،بسيارى از اين كتابها هم اكنون در كتابخانه‏هاى معروف دنيا موجود است و در معرض ديد همگان قرار دارد و هر كس مى‏تواند صدق اين ادعا را با مراجعه به اين كتابخانه‏ها بداند.

يكى از دانشمندان معروف شيعه اين كتابها را فهرست كرده و در 26 مجلد بزرگ فهرست آن را گرد آورى كرده است. (44) اين فهرست مربوط به دهها سال قبل است،و در اين چند دهه اخير از يكسو تلاش زيادى براى احياى آثار علماى پيشين شيعه،و كشف كتب خطى و چاپ آنها صورت گرفته،و از سوى ديگر براى تصنيف و تاليف كتابهاى جديد،كه هنوز دقيقا آمار آن را تهيه نكرده‏ايم ولى بطور مسلم،در هر رشته از علوم اسلامى صدها يا هزاران كتاب جديد به رشته تحرير در آمده است.

ما معتقديم:صدق و راستى و امانت از اركان مهم و اساسى اسلام است،قرآن مجيد مى‏گويد: «قال الله هذا يوم ينفع الصادقين صدقهم،خداوند مى‏فرمايد امروز روزى است كه صدق راستگويان به آنها نفع مى‏بخشد». (45)

بلكه از بعضى از آيات قرآن استفاده مى‏شود پاداش اصلى روز قيامت پاداشى است كه در برابر صدق و راستى به انسان داده مى‏شود (صدق و راستى در ايمان،در عمل به پيمانهاى الهى،و در تمام شئون زندگى) (ليجزى الله الصادقين بصدقهم) . (46)

و همان گونه كه در گذشته نيز اشاره شد طبق دستور قرآن ما مسلمانان ماموريم كه در تمام دوران زندگى همگام و همنشين معصومان و راستگويان باشيم (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين) . (47) اهميت اين موضوع تا آن پايه است كه خداوند به پيامبرش دستور مى‏دهد از خدا بخواهد در هر كارى صادقانه وارد شود و صادقانه خارج گردد (و قل رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق) . (48)

درست‏به همين دليل در روايات اسلامى مى‏خوانيم كه هيچ پيامبرى از سوى خدا مبعوث نشد مگر اين كه صدق و راستى و امانت در برنامه‏هاى اصلى او بوده (ان الله عز و جل لم يبعث نبيا الا بصدق الحديث و اداء الامانة الى البر و الفاجر) . (49)

ما نيز با الهام گرفتن از اين آيات و روايات نهايت‏سعى و كوشش را به كار گرفتيم كه در بحثهاى اين كتاب جز راه صدق و راستى نپوئيم و كلامى بر خلاف حق و امانت نگوييم و اميدواريم كه به لطف پروردگار در اداى اين رسالت توفيق يافته باشيم انه ولى التوفيق.

 

آخرين سخن

آنچه در اين مجموعه آمده،فشرده‏اى است از عقايد پيروان مكتب اهل بيت-عليهم السلام-و شيعيان،در اصول و فروع اسلام كه بدون كمترين تغيير و تحريف بيان شده،و به مدارك آن از آيات قرآن و روايات اسلامى و كتب مختلف دانشمندان اسلام اجمالا اشاره شده است،هر چند ذكر همه مدارك به ملاحظه اختصار و فشرده بودن بحثها ممكن نبود،و ما غير از بيان اجمالى و فشرده در اين كتاب هدفى نداشتيم.

ما معتقديم:اين بحث نتايج زير را در بر دارد:

1-منبع خوبى است كه در عين اختصار،عقايد شيعه را به روشنى و با نهايت دقت‏بيان مى‏كند و همه فرق اسلامى و حتى غير مسلمانان مى‏توانند با مطالعه اين جزوه كوچك،عقايد پيروان اين مذهب را به طور اجمال و از دست اول در اختيار بگيرند و براى گرد آورى آن زحمت زيادى كشيده شده است.

2-ما معتقديم:اين جزوه مى‏تواند اتمام حجت الهى باشد،براى كسانى كه گاهى ناآگاهانه درباره عقايد ما،داورى مى‏كنند يا آن را از افراد مشكوك و مغرض،و يا كتابهاى غير معتبر مى‏گيرند.

3-ما معتقديم:با ملاحظه عقايد بالا،روشن مى‏شود كه موارد تفاوت ميان پيروان اين مكتب و ساير فرق مسلمين چنان نيست كه مانع از همكارى مشترك،ميان پيروان اين مذهب و ساير مذاهب اسلامى گردد،چرا كه نقاط مشترك در ميان همه مذاهب اسلامى بسيار فراوان است و دشمنان مشتركى نيز همه را تهديد مى‏كنند.

4-ما معتقديم:دستهايى در كار است كه با بزرگ كردن اختلافات ميان مذاهب اسلامى،آتش نزاع و جنگ و خونريزى در ميان آنان روشن كنند،و اسلام را كه در عصر و زمان ما مى‏رود مناطق عظيمى از جهان را زير سايه پر بركت‏خود قرار دهد،و خلاهاى ناشى از فرو ريختن كمونيسم و مشكلات روز افزون و لا ينحل نظام مادى سرمايه‏دارى را پر كند،به ضعف بكشاند يا پيشروى اسلام را در جهان متوقف سازد.

مسلمانان نبايد به مخالفان امكان دهند كه در اين كار خود موفق گردند،و فرصتهاى بسيار پر ارزشى كه براى شناخت اسلام در جهان حاصل شده از دست‏برود.

5-ما معتقديم:اگر علماى مذاهب اسلامى،دور هم بنشينند و در محيطى آكنده از صفا و صميميت و دور از تعصب و لجاج،به بحث و بررسى در مسائل مورد اختلاف بپردازند،امكان كم شدن اختلافات بسيار زياد است،نمى‏گوييم همه اختلافات بر چيده مى‏شود،بلكه مى‏گوييم از دامنه آن كاسته مى‏شود،همان گونه كه در اين اواخر در كشور ايران گروهى از علماى شيعه و اهل سنت در شهر زاهدان در جلسات متعددى با هم نشستند و به قسمتى از اختلافات پايان دادند كه شرح آن در اين مختصر نمى‏گنجد. (50)

در پايان دست دعا به درگاه قادر متعال برداشته و عرض مى‏كنيم:«ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان و لا تجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا انك رؤف رحيم‏». (51)

پايان


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 1:12 ] [ amir ] [ ]

دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم

بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم

فردا که کسی را به کسی کاری نیست

دامان حسین اگر نگیرم چه کنم


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:, ] [ 1:9 ] [ amir ] [ ]

هر دم به گوش می رسد آوای زنگ قافله ، این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله .


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ 22:23 ] [ amir ] [ ]

با آب طلا نام حسین قاب کنید

با نام حسین یادی از آب کنید

خواهید مه سربلند و جاوید شوید

تا آخر عمر تکیه بر ارباب کنید


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ 22:22 ] [ amir ] [ ]

پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است ؟

آهی کشید و گفت ماه محرم است…


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ 22:22 ] [ amir ] [ ]

داستان کربلا حقیقت یا افسانه

 

نخست در مورد بی آبی ، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش:

همانطور که میدانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل میدهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است.

 

از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسید. تنها با کندن ۴ یا ۵ متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملا زیر شهر با فرا گرفته اند. ۷۲ نفر نتوانسته اند یک گودال ۴ متری حفر کنند؟

از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ ۱۰ ام محرم سال ۶۱ هجری قمری در قسمت Islamic Calendar در می یابید که عاشورا در روز چهارشنیه ۲۱ مهر ماه بوده است.البته ۲۱ مهر نیز هوای کربلا آنچنان خنک نیست ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان میگویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی ۱۴۰۰ سال پیش با امروز فرق دارد. نخست اینکه در یک پریود ۱۴۰۰ ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوم اینکه اگر هم تغییری باشد مطمئنا هوا خنک تر نشده بلکه دما بالاتر هم رفته است. یعنی ۱۴۰۰ سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده.

اما یک نکته ی جالب دیگر

در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده ، یعنی کاروان امام حسین مشکل گرسنگی نداشته است. مسلما کاروان برای سیر کردن خود علف نمی خورده. پس این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود، مثلا گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز میتوانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده ، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه ی بسیار دارند ، میتوانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند.

باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره امام حسین:

هارون الرشید را در حالى پشت سر گذاشتم که قبرامام حسین علیه السلام را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدرى را که آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سایه‏بانى براى آنان قطع کنند.

قبر شریف آن حضرت مورد تعرض‏و دشمنى متوکل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دستریس نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آنجا دستور داد..)

سال ۲۳۶ متوکل دستور داد که قبر حسین بن على و خانه‏هاى‏اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ویران کردند و امر کرد که جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگیرى کردند. (همان)

از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟

پس با این همه موارد چگونه امام حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟

دوم هرمله و گردن علی اصغر     .

داستان از این قرار است:

    امام حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده ، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه میرود و میگوید دست کم به این طفل آب بدهید.از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعا دردناکیست ولی با کمی تامل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان میابیم.

نخست آنکه نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلا گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد.اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است،دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند.

پس تیر حرمله به کجا خورده است؟

تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. هیچ کسی چنین کاری با بچه اش نمی کند زیرا مطمئنا در این حالت نخاع کودک صدمه خواهد دید.

دوم آنکه فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولا ۲۰۰ یا ۳۰۰ متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمیتواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند.شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان.

سوم آنکه برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله بایدامام حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعا هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت بکند؟

.

چهارم که از همه نیز جالبتر است آن است که اصلا کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش میتواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده.

آیا مذهب ذهنی را که فکر می کند نمی رباید؟

سوم،حضرت ابوالفضل رفته آب بیاره:.

داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگرامام حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند.

لطفا یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده میگیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟

دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟

یا اصلا هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آنکه دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ مگر حضرت هنرمند سیرک بوده؟

اصلا دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟

خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ آیا حضرت به خاطر حضرت بودنشان چند لیتر بیشتر از انسان های معمولی خون داشته اند که در میانه راه به دلیل کم خونی نمرده اند یا دست کم از هوش نرفته اند؟

به راستی مذهب عقلی را که فکر می کند نمی رباید؟

این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم.


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ 21:59 ] [ amir ] [ ]



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:59 ] [ amir ] [ ]

باز محرم شدو دلها شکست از غم زینب دل زهرا شکست

باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک کمرها شکست

آب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد دل صحرا شکست

قاسم ولیلا همه در خون شدند این چه غمی بود که دنیا شکست

محرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسین است


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:57 ] [ amir ] [ ]

هر دم به گوش می رسد آوای زنگ قافله ، این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله .

حلول ماه محرم ، ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه تسلیت باد . التماس دعا


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:56 ] [ amir ] [ ]

نام من سرباز کوی عترت است ، دوره آموزشی ام هیئت است . پــادگــانم چــادری شــد وصــله دار ، سر درش عکس علی با ذوالفقار . ارتش حیــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازی پی هر فرصتم . نقش سردوشی من یا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پیراهــن نه رنــگ خاکــی است ، زینب آن را دوخته پس مشکی است . اسـم رمز حمله ام یاس علــی ، افسر مافوقم عباس علی (ع)

 


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:56 ] [ amir ] [ ]

السلام ای وادی کرببلا

السلام ای سرزمین پر بلا

السلام ای جلوه گاه ذوالمنن

السلام ای کشته های بی کفن


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:53 ] [ amir ] [ ]

دوست دارم هر چی دارم بدم به راه تو حسین

تا که سینه خیز بیام میون بین الحرمین


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ] [ 17:52 ] [ amir ] [ ]
همسفران کز سفر عشق رسیدند

شاهد هفتاد و دو تن یار شهیدند

آمـــده از شــام، قافلۀ عشق

خوانده به هر گام، نافلۀ عشق

لعن الله من ظلمک یا حسین

قتـل الله من قتلک یا حسین

برچسب‌ها:
[ دو شنبه 8 مهر 1392برچسب:, ] [ 22:41 ] [ amir ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شبهه ای مفصل در حادثه کربلا و آدرس amirrezarafiei.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشيو مطالب
شهريور 1393
تير 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آبان 1392 مهر 1392
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 132
بازدید ماه : 187
بازدید کل : 34029
تعداد مطالب : 90
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


ext/css">//Ashoora.ir|Moharam Begins
روزشمار محرم عاشورا
زیارت عاشورا

فال حافظ

کد حرکت متن دنبال موس