کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا |
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟ برچسبها: فرمانده کل کائنات است حسین برچسبها: اصلا حسین جنس غمش فرق می کند برچسبها:
برچسبها: تاريخچه تشيعما معتقديم:مبدا پيدايش تشيع،عصر پيامبر (ص) و سخنان آن حضرت بوده است و اسناد روشنى براى اين مطلب در دست داريم: از جمله بسيارى از مفسران در تفسير آيه شريفه:«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية،كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترين مخلوقات (خدا) هستند. » (35) اين حديث را از پيامبر اكرم (ص) نقل كردهاند كه فرمود:«منظور از اين آيه،على (ع) و شيعيان اوست». از جمله مفسر معروف«سيوطى»در«الدر المنثور»از«ابن عساكر»از جابر بن عبد الله نقل مىكند كه ما خدمت پيامبر (ص) بوديم كه على (ع) به سوى ما آمد هنگامى كه چشم پيامبر (ص) به او افتاد فرمود:«و الذى نفسى بيده ان هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامة،سوگند به كسى كه جانم به دست اوست او و شيعيانش رستگاران در روز قيامتند»سپس آيه«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية»نازل شد و بعد از آن،هنگامى كه على (ع) به مجلس اصحاب پيامبر (ص) مىآمد آنها مىگفتند:«جاء خير البرية،بهترين مخلوقات خدا آمد!» (36) همين معنى را«ابن عباس»و«ابو برزه»و«ابن مردويه»و«عطيه عوفى» (با تفاوتهاى مختصرى) نقل كردهاند. (37) به اين ترتيب مىبينيم كه انتخاب نام«شيعه»براى كسانى كه ارتباط با على (ع) داشتند،در همان عصر پيامبر (ص) صورت گرفته،و اين نام را پيامبر (ص) به آنها داده است نه اين كه در عصر خلفا و يا در زمان صفويه يا غير آن پيدا شده باشد. ما در عين اين كه به فرق اسلامى ديگر احترام مىگذاريم و با آنها در يك صف جماعت نماز مىخوانيم،و در زمان و مكان واحدى حجبجا مىآوريم و در اهداف مشترك اسلام همكارى مىكنيم،معتقديم پيروان مكتب على (ع) داراى ويژگيهايى هستند،و مورد توجه و نايتخاص پيامبر (ص) بودهاند،به همين دليل ما پيروى از اين مكتب را برگزيدهايم. گروهى از مخالفان شيعه اصرار دارند كه رابطهاى ميان اين مذهب و«عبد الله بن سبا»برقرار كنند،و پيوسته اين سخن را تكرار مىكنند كه شيعيان،پيرو عبد الله بن سبا هستند كه در اصل يهودى بوده،و سپس اسلام را اختيار كرده!اين سخن بسيار عجيب است،زيرا بررسى تمام كتب شيعه نشان مىدهد كه پيروان اين مكتب كمترين علاقهاى به اين مرد ندارند،بلكه در تمام كتب رجال شيعه«عبد الله بن سبا»به عنوان مردى گمراه و منحرف معرفى شده و طبق بعضى از روايات ما،على (ع) فرمان قتل او را به خاطر مرتد بودنش صادر كرده است. (38) از اين گذشته اصل وجود تاريخى عبد الله بن سبا زير سؤال است و بعضى از محققان معتقدند او يك فرد افسانهاى است و وجود خارجى نداشته است تا چه رسد به اين كه بنيانگذار مذهب شيعه باشد (39) و به فرض كه او را يك مرد افسانهاى ندانيم از نظر ما فرد گمراه و منحرفى بوده است.
جغرافياى مذهب شيعهاين نكته حائز اهميت است كه مركز شيعيان هميشه كشور ايران نبوده است،بلكه در همان قرون نخستين اسلام مراكز متعددى داشتند از جمله«كوفه»،«يمن»و حتى خود«مدينه»،و در شام على رغم تبليغات زهرآگين«بنى اميه»نيز،مراكز متعددى براى شيعيان وجود داشت،هر چند به وسعت مراكز شيعه در«عراق»نمىرسيد. در سرزمين پهناور مصر نيز هميشه گروههايى از شيعه مىزيستهاند حتى در عصر خلفاى فاطمى حكومت مصر به دست مردانى از شيعه بوده است. (40) هم اكنون در كشورهاى مختلف جهان گروههايى از مسلمانان شيعه وجود دارند از جمله در كشور سعودى،جمعيت زيادى از شيعيان در«منطقه شرقيه»زندگى مىكنند،و روابط خوبى با ساير فرق اسلامى دارند،هر چند دشمنان اسلام هميشه سعى داشته و دارند كه ميان مسلمانان شيعه و غير آنها بذر عداوت و دشمنى و سوء ظن و بدبينى بپاشند و آتش نزاع و اختلاف و جنگ را در ميان آنها روشن كنند و هر دو گروه را تضعيف نمايند. مخصوصا امروز كه«اسلام»به عنوان يك قدرت عظيم جهانى در برابر شرق و غرب مادى،قد بر افراشته،و مردم جهان را كه از تمدنهاى مادى سر خورده و مايوس شدهاند به سوى خود فرا مىخواند،يكى از مهمترين اميد دشمنان اسلام براى در هم شكستن قدرت مسلمين و سست كردن آهنگ پيشرفت اسلام در جهان به اين است كه به آتش اختلاف مذهبى دامن زنند و مسلمانان را به هم مشغول دارند،بى شك اگر پيروان تمام مذاهب اسلامى،بيدار و هوشيار باشند،مىتوانند اين توطئه خطرناك را از بين ببرند. گفتنى است كه«شيعه»مانند«اهل سنت»فرقههاى متعددى دارند،ولى مشهورتر و معروفتر از همه،شيعه اثنى عشرى است كه رقم عمده شيعيان جهان را تشكيل مىدهد. گر چه تعداد دقيق شيعيان و نسبت آنها به ساير مسلمين جهان روشن نيست،ولى مطابق بعضى از آمارها،عدد آنها حدود دويست تا سيصد ميليون نفر است كه تقريبا يك چهارم مسلمانان جهان را تشكيل مىدهد.
ميراث اهل بيت (عليهم السلام)پيروان اين مكتب روايات زيادى از رسول خدا (ص) از طريق ائمه اهل بيت-عليهم السلام-نقل كردهاند،و روايات زياد ديگرى از على (ع) و ساير امامان-عليهم السلام-دارند كه امروز از منابع اصلى معارف و فقه شيعه محسوب مىگردد،از جمله كتابهاى چهار گانه زير كه به كتب اربعه معروف شده است:«كافى»،«من لا يحضره الفقيه»،«تهذيب»و«استبصار»را مىتوان نام برد.ولى تكرار اين موضوع را ضرورى مىدانيم كه هر حديثى در يكى از اين منابع معروف يا ساير منابع معتبر وجود داشته باشد به اين معنى نيست كه آن حديثبه خصوص معتبر است،بلكه هر حديثى سلسله سندى دارد كه بايد هر يك از رجال سند آن جداگانه در كتب رجال مورد بررسى قرار گيرد،هر گاه تمام رجال سند مورد اعتماد بودند،آن حديثبه عنوان يك حديث صحيح پذيرفته مىشود،در غير اين صورت،مشكوك يا ضعيف است و اين كار تنها در خور آگاهان و علماى علم حديث و رجال است. از اين جا به خوبى روشن مىشود كه وضع جمع آورى احاديث در كتب شيعه با منابع معروف اهل سنت متفاوت است چرا كه در كتب معروف صحاح مخصوصا صحيح بخارى و صحيح مسلم،مبناى نويسندگان اين بوده است،كه احاديثى را گرد آورى كنند كه نزد آنها صحيح و معتبر بوده است و به همين دليل هر يك از آن احاديث مىتواند،براى دستيابى به عقايد اهل سنت مورد استناد قرار گيرد (41) در حالى كه مبناى محدثان شيعه به اين بوده كه همه احاديث منسوب به اهل بيت-عليهم السلام-را جمع آورى كنند،و شناخت صحيح از غير صحيح را به علم رجال واگذار كردهاند-دقت كنيد.
دو كتاب بزرگاز منابع مهمى كه جزء ميراثهاى مهم شيعه محسوب مىشود،نهج البلاغه است كه مرحوم شريف رضى حدود يك هزار سال قبل از كلمات على (ع) در سه بخش خطبهها،نامهها و كلمات قصار تنظيم كرده است،و به قدرى محتواى آن بالا و الفاظ زيباست كه هر كس پيرو هر مكتب و آيينى باشد اين كتاب را مطالعه كند،تحت تاثير محتواى عالى آن قرار مىگيرد،و اى كاش نه تنها مسلمانان كه غير مسلمانان نيز با آن آشنا مىشدند،تا به معارف بلند اسلام در توحيد و مبدا و معاد و مسائل سياسى و اخلاقى و اجتماعى آشنا شوند. يكى ديگر از اين ميراثهاى بزرگ،كتاب صحيفه سجاديه است كه مجموعهاى است از بهترين و فصيحترين و زيباترين دعاها،با محتواى بسيار بلند و بالا و عميق كه در واقع كار همان خطبههاى نهج البلاغه را از طريق ديگرى مىكند و جمله به جمله آن درس تازهاى به انسان مىآموزد،و به راستى طرز نيايش و مناجات با خداوند را به هر انسانى مىآموزد،و روح و جان آدمى را نور و صفا مىبخشد. اين مجموعه چنان كه از نامش پيداست از دعاهاى چهارمين پيشواى مكتب شيعه،امام على بن الحسين بن على بن ابي طالب،مشهور به«سجاد» (ع) است و ما هر وقتبخواهيم روح دعا و نيايش و توجه بيشتر به درگاه خداوند و عشق به ذات پاكش در ما پيدا شود به سراغ اين دعاها مىرويم و همچون گياهان نو رس كه از ابر پر بركتبهارى سيراب مىشوند از آن سيراب مىگرديم. بيشترين احاديثشيعه كه بالغ بر دهها هزار حديث مىشود از پنجمين و ششمين امام،يعنى محمد بن على الباقر،و جعفر بن محمد الصادق-عليهما السلام-نقل شده،و قسمت مهمى نيز از هشتمين امام،على بن موسى الرضا (ع) است،و اين به خاطر آن است كه اين سه بزرگوار در شرايطى از زمان و مكان بودند كه فشار دشمنان و حكام بنى اميه و بنى عباس بر آنها كمتر بود،به همين دليل توانستند احاديث زيادى كه از رسول خدا (ص) به وسيله پدران و اجدادشان به آنها رسيده بود،در تمام ابواب معارف و احكام فقه اسلام از خود به يادگار بگذارند و اين كه مذهب شيعه را مذهب جعفرى مىگويند به خاطر همين است كه بيشترين روايات آنها از امام ششم جعفر بن محمد الصادق (ع) نقل شده است كه در دورانى مىزيسته كه بنى اميه رو به ضعف مىرفتند و بنى عباس نيز قدرت كافى براى فشار بر مردم پيدا نكرده بودند،و در كتب ما معروف است كه آن حضرت چهار هزار شاگرد در حديث و معارف و فقه تربيت كرد. ابو حنيفه امام و پيشواى معروف حنفيه در سخن كوتاهى در توصيف امام جعفر بن محمد الصادق (ع) مىگويد:«ما رايت افقه من جعفر بن محمد،من فقيهتر از جعفر بن محمد (ع) نديدم!» (42) مالك بن انس پيشواى ديگر فقه اهل سنت در يكى از سخنان خود چنين مىگويد:«من مدتى نزد جعفر بن محمد (ع) رفت و آمد داشتم،او را همواره در يكى از سه حالت ديدم،يا نماز مىخواند يا روزه مىگرفت،يا مشغول تلاوت قرآن بود،و به اعتقاد من مردى با فضيلتتر از جعفر بن محمد الصادق از نظر علم و عبادت كسى نديده و نشنيده است!» (43) و چون بنا بر نهايت اختصار و فشردگى مطالب است،از سخنان ساير علماى اسلام درباره امامان اهل بيت-عليهم السلام-چشم پوشى مىكنيم.
نقش شيعه در علوم اسلامىما معتقديم:شيعه،در پيدايش علوم اسلامى نقش مؤثرى داشته است،بعضى معتقدند كه علوم اسلامى از آنها نشات گرفته،حتى كتاب يا كتابهايى در اين زمينه نوشته شده و اسناد و مداركى ارائه دادهاند،ولى ما مىگوييم حداقل،آنها در پديد آوردن اين علوم سهم بسزايى داشتهاند،و بهترين شاهد و گواه اين مساله كتابهايى است كه از علماى شيعه در علوم و فنون اسلام ديده مىشود.هزاران كتاب در فقه و اصول،كه بعضى بسيار گسترده و در نوع خود بى نظير است،هزاران كتاب در تفسير و علوم قرآنى،و هزاران كتاب در عقايد و علم كلام،و هزاران كتاب در علوم ديگر،بسيارى از اين كتابها هم اكنون در كتابخانههاى معروف دنيا موجود است و در معرض ديد همگان قرار دارد و هر كس مىتواند صدق اين ادعا را با مراجعه به اين كتابخانهها بداند. يكى از دانشمندان معروف شيعه اين كتابها را فهرست كرده و در 26 مجلد بزرگ فهرست آن را گرد آورى كرده است. (44) اين فهرست مربوط به دهها سال قبل است،و در اين چند دهه اخير از يكسو تلاش زيادى براى احياى آثار علماى پيشين شيعه،و كشف كتب خطى و چاپ آنها صورت گرفته،و از سوى ديگر براى تصنيف و تاليف كتابهاى جديد،كه هنوز دقيقا آمار آن را تهيه نكردهايم ولى بطور مسلم،در هر رشته از علوم اسلامى صدها يا هزاران كتاب جديد به رشته تحرير در آمده است. ما معتقديم:صدق و راستى و امانت از اركان مهم و اساسى اسلام است،قرآن مجيد مىگويد: «قال الله هذا يوم ينفع الصادقين صدقهم،خداوند مىفرمايد امروز روزى است كه صدق راستگويان به آنها نفع مىبخشد». (45) بلكه از بعضى از آيات قرآن استفاده مىشود پاداش اصلى روز قيامت پاداشى است كه در برابر صدق و راستى به انسان داده مىشود (صدق و راستى در ايمان،در عمل به پيمانهاى الهى،و در تمام شئون زندگى) (ليجزى الله الصادقين بصدقهم) . (46) و همان گونه كه در گذشته نيز اشاره شد طبق دستور قرآن ما مسلمانان ماموريم كه در تمام دوران زندگى همگام و همنشين معصومان و راستگويان باشيم (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين) . (47) اهميت اين موضوع تا آن پايه است كه خداوند به پيامبرش دستور مىدهد از خدا بخواهد در هر كارى صادقانه وارد شود و صادقانه خارج گردد (و قل رب ادخلنى مدخل صدق و اخرجنى مخرج صدق) . (48) درستبه همين دليل در روايات اسلامى مىخوانيم كه هيچ پيامبرى از سوى خدا مبعوث نشد مگر اين كه صدق و راستى و امانت در برنامههاى اصلى او بوده (ان الله عز و جل لم يبعث نبيا الا بصدق الحديث و اداء الامانة الى البر و الفاجر) . (49) ما نيز با الهام گرفتن از اين آيات و روايات نهايتسعى و كوشش را به كار گرفتيم كه در بحثهاى اين كتاب جز راه صدق و راستى نپوئيم و كلامى بر خلاف حق و امانت نگوييم و اميدواريم كه به لطف پروردگار در اداى اين رسالت توفيق يافته باشيم انه ولى التوفيق.
آخرين سخنآنچه در اين مجموعه آمده،فشردهاى است از عقايد پيروان مكتب اهل بيت-عليهم السلام-و شيعيان،در اصول و فروع اسلام كه بدون كمترين تغيير و تحريف بيان شده،و به مدارك آن از آيات قرآن و روايات اسلامى و كتب مختلف دانشمندان اسلام اجمالا اشاره شده است،هر چند ذكر همه مدارك به ملاحظه اختصار و فشرده بودن بحثها ممكن نبود،و ما غير از بيان اجمالى و فشرده در اين كتاب هدفى نداشتيم. ما معتقديم:اين بحث نتايج زير را در بر دارد: 1-منبع خوبى است كه در عين اختصار،عقايد شيعه را به روشنى و با نهايت دقتبيان مىكند و همه فرق اسلامى و حتى غير مسلمانان مىتوانند با مطالعه اين جزوه كوچك،عقايد پيروان اين مذهب را به طور اجمال و از دست اول در اختيار بگيرند و براى گرد آورى آن زحمت زيادى كشيده شده است. 2-ما معتقديم:اين جزوه مىتواند اتمام حجت الهى باشد،براى كسانى كه گاهى ناآگاهانه درباره عقايد ما،داورى مىكنند يا آن را از افراد مشكوك و مغرض،و يا كتابهاى غير معتبر مىگيرند. 3-ما معتقديم:با ملاحظه عقايد بالا،روشن مىشود كه موارد تفاوت ميان پيروان اين مكتب و ساير فرق مسلمين چنان نيست كه مانع از همكارى مشترك،ميان پيروان اين مذهب و ساير مذاهب اسلامى گردد،چرا كه نقاط مشترك در ميان همه مذاهب اسلامى بسيار فراوان است و دشمنان مشتركى نيز همه را تهديد مىكنند. 4-ما معتقديم:دستهايى در كار است كه با بزرگ كردن اختلافات ميان مذاهب اسلامى،آتش نزاع و جنگ و خونريزى در ميان آنان روشن كنند،و اسلام را كه در عصر و زمان ما مىرود مناطق عظيمى از جهان را زير سايه پر بركتخود قرار دهد،و خلاهاى ناشى از فرو ريختن كمونيسم و مشكلات روز افزون و لا ينحل نظام مادى سرمايهدارى را پر كند،به ضعف بكشاند يا پيشروى اسلام را در جهان متوقف سازد. مسلمانان نبايد به مخالفان امكان دهند كه در اين كار خود موفق گردند،و فرصتهاى بسيار پر ارزشى كه براى شناخت اسلام در جهان حاصل شده از دستبرود. 5-ما معتقديم:اگر علماى مذاهب اسلامى،دور هم بنشينند و در محيطى آكنده از صفا و صميميت و دور از تعصب و لجاج،به بحث و بررسى در مسائل مورد اختلاف بپردازند،امكان كم شدن اختلافات بسيار زياد است،نمىگوييم همه اختلافات بر چيده مىشود،بلكه مىگوييم از دامنه آن كاسته مىشود،همان گونه كه در اين اواخر در كشور ايران گروهى از علماى شيعه و اهل سنت در شهر زاهدان در جلسات متعددى با هم نشستند و به قسمتى از اختلافات پايان دادند كه شرح آن در اين مختصر نمىگنجد. (50) در پايان دست دعا به درگاه قادر متعال برداشته و عرض مىكنيم:«ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان و لا تجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا انك رؤف رحيم». (51) پايان برچسبها: دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم فردا که کسی را به کسی کاری نیست دامان حسین اگر نگیرم چه کنم برچسبها: هر دم به گوش می رسد آوای زنگ قافله ، این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله . برچسبها: پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است ؟ آهی کشید و گفت ماه محرم است… برچسبها: با آب طلا نام حسین قاب کنید با نام حسین یادی از آب کنید خواهید مه سربلند و جاوید شوید تا آخر عمر تکیه بر ارباب کنید برچسبها: داستان کربلا حقیقت یا افسانه
نخست در مورد بی آبی ، وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همانطور که میدانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل میدهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است.
از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسید. تنها با کندن ۴ یا ۵ متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملا زیر شهر با فرا گرفته اند. ۷۲ نفر نتوانسته اند یک گودال ۴ متری حفر کنند؟ از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده ولی با مراجعه به این سایت و وارد کردن تاریخ ۱۰ ام محرم سال ۶۱ هجری قمری در قسمت Islamic Calendar در می یابید که عاشورا در روز چهارشنیه ۲۱ مهر ماه بوده است.البته ۲۱ مهر نیز هوای کربلا آنچنان خنک نیست ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان میگویند نیست. اکنون می گویند شرایط آب و هوایی ۱۴۰۰ سال پیش با امروز فرق دارد. نخست اینکه در یک پریود ۱۴۰۰ ساله آن تغییر آب و هوایی که در ذهن مسلمانان است نمی تواند رخ دهد و دوم اینکه اگر هم تغییری باشد مطمئنا هوا خنک تر نشده بلکه دما بالاتر هم رفته است. یعنی ۱۴۰۰ سال پیش نسبت به امروز خنک تر بوده. اما یک نکته ی جالب دیگر در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره ای به گرسنگی نگردیده ، یعنی کاروان امام حسین مشکل گرسنگی نداشته است. مسلما کاروان برای سیر کردن خود علف نمی خورده. پس این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود، مثلا گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز میتوانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده ، عرب ها که به خوردن شیر شتر علاقه ی بسیار دارند ، میتوانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند. باز هم نکته ای دیگر، سه نقل قول در مورد مقبره امام حسین: هارون الرشید را در حالى پشت سر گذاشتم که قبرامام حسین علیه السلام را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدرى را که آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سایهبانى براى آنان قطع کنند. قبر شریف آن حضرت مورد تعرضو دشمنى متوکل عباسى قرار گرفت.او به توسط گروهى از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دستریس نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آنجا دستور داد..) سال ۲۳۶ متوکل دستور داد که قبر حسین بن على و خانههاىاطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ویران کردند و امر کرد که جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگیرى کردند. (همان) از این دست نقل قول ها بسیار است که تنها به سه مورد اشاره کردم. در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده اند و بذر افشانده اند؟ پس با این همه موارد چگونه امام حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده اند؟ دوم هرمله و گردن علی اصغر . داستان از این قرار است: امام حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده ، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه میرود و میگوید دست کم به این طفل آب بدهید.از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام حرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعا دردناکیست ولی با کمی تامل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان میابیم. نخست آنکه نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلا گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد.اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است،دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. پس تیر حرمله به کجا خورده است؟ تنها در یک صورت می توان گردن نوزاد را تا حدودی دید، در صورتی که سر کودک به پشت برگشته و به سمت زمین آویزان شود. هیچ کسی چنین کاری با بچه اش نمی کند زیرا مطمئنا در این حالت نخاع کودک صدمه خواهد دید. دوم آنکه فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولا ۲۰۰ یا ۳۰۰ متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی المپیک با آن کمان های مجهز و مدرن را نیز بیاوریم نمیتواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند.شاید با دراگانوف نیز چنین کاری دشوار باشد چه رسد به تیر و کمان. سوم آنکه برای چه حرمله نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله بایدامام حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعا هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت بکند؟ . چهارم که از همه نیز جالبتر است آن است که اصلا کودک چند ماهه چه نیازی به آب دارد؟ نوزاد چندین ماهه شیر می نوشد و نه آب و مادرش میتواند به نوزاد شیر بدهد و تشنگی او را بر طرف سازد. در ضمن شیر آن حیوانات اهلی که پیشتر گفتم نیز موجود بوده. آیا مذهب ذهنی را که فکر می کند نمی رباید؟ سوم،حضرت ابوالفضل رفته آب بیاره:. داستان از این قرار است که آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگرامام حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. لطفا یکی برای من توضیح بدهد که حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده میگیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلا هیچ کدام از اینها رخ نداده و پیش از آنکه دست مبارکشان را قطع کنند، حضرت بر اساس مهارت هایشان مشک را به هوا پرتاب کرده اند با آن یکی دست گرفته اند و به دنبال آن دوباره مشک را به هوا پرتاب کرده و این بار با دندان می گیرند؟ مگر حضرت هنرمند سیرک بوده؟ اصلا دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ خاطرم هست در یک مراسم مذهبی در محرم روضه خوان گفت با کمان به سوی دست حضرت نشانه رفته اند و دست را قطع کرده اند. مگر کمان های آن ها تبر پرتاب می کرده است؟ خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان کشک بوده؟ آیا حضرت به خاطر حضرت بودنشان چند لیتر بیشتر از انسان های معمولی خون داشته اند که در میانه راه به دلیل کم خونی نمرده اند یا دست کم از هوش نرفته اند؟ به راستی مذهب عقلی را که فکر می کند نمی رباید؟ این تنها سه نمونه از افسانه های عاشورا بود. به داستان غسل کردن قاسم نیز اشاره ای نکردم زیرا برخی از مسلمانان خود این داستان رو قبول ندارند. از این دست افسانه ها بسیار است. امیدوارم بیاموزیم که تنها عقل و اندیشه خود را میزان قرار دهیم. برچسبها: |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |